رمان آزَرم
-
رمان آزرم پارت ۸۲
باید همین الان سردار را خبردار کنم به سرعت از جا بلند می شوم و روپوشم را در می آورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۸۱
آرام: – شکوه … عزیزم … خوشکلم … اونجا خطرناکه باید از اونجا بری … بهت میگم اومدن سر وقت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۸۰
سردار برای اولین بار بعد از ده سال می ترسد فکرش کاملا بهم ریخته … ساحل را از کجا آورد…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۹
ساحل سعی می کند کمتر زار بزند و سلیم چپ چپ نگاهش می کند حتی اوهم ساحل را دوست نداشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۸
کش موهایم را باز می کنم تا موهای بیرون زده را هم درون آن فرو کنم همانطور که مشغول بستن…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۷
بی حرف فقط همانجا کز کرده! … رگ خوابش را پیدا کردم … کجاست آن سردارِ قلدر؟ … آرام گرفته…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۶
دستش از آن نقطه ی حساس فاصله می گیرد که می توانم روی حرکاتم تمرکز کنم انگشتانم وارد موهای کوتاهش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۵
یک دستم ناخودآگاه روی شانه ی عضلانی و سفتش می نشیند – چرت و پرت نگو برو کنار اصلا می…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۴
نگاه نفرت انگیزش سمت من کشیده می شود و دیگری با تفریح نگاه میکند – این یکی کپی صالحه پسر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۷۳
صدای جیغم گوش خودم را هم کر می کند – آهووو … به من گوش کننن شانه هایش بالا می…
بیشتر بخوانید »