رمان آزَرم
-
رمان آزَرم پارت ۳۲
با ابرو به موهایش اشاره می کند – درست جمعشون کن آرام لبخندش عمیق تر می شود زوم که می…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۱
سردار بی حوصله دست دراز می کند پرده پنجره پشت آرام ،همان قسمت که نگهبان ها آنها را زیر نظر…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۳۰
راوی: اشک هایش مانند ابر بهار می ریزند هق هق هایش دست خودش نیست این دخترک گریان باران خورده آرام…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۹
قلپی از چای زعفرانی ام می نوشم بیمارستان هر روز از دیروز شلوغ تر است تغذیه نادرست و عدم ورزش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۸
– خوبی خوبی تا این دختر بدبخت میاد دیوونه میشی پسر؟ همین صدای نازک ساحل نیست خودش حس خوبی است…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۷
جام را در دستش تاب می دهد یک شراب ناب ۱۰ ساله ذهنش مشغول است خیلی مشغول نفس تنگش سبب…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۶
– آره … گفتن هی براش حرف بزن دیشب چشم رو هم نذاشته خوابش نبره مرد کلافه می شود دخترک…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۵
یک شهاب سنگ درست می خورد وسط دو تن بی تاب شانه های آرام با ترس بالا می پرد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۴
– چیکار می کردم؟ … میگفتم دس خوش که برادرمو … پاره تنمو … همه جونمو … انداختی تو دل…
بیشتر بخوانید » -
رمان آزرم پارت ۲۳
چشمان سرخش روی صورتم می چرخد دست درون جیب فرو می کند و موبایل گران قیمتش را خارج می کند…
بیشتر بخوانید »