رمان بخاطر تو
-
رمان بخاطر تو پارت چهل و هفت
با گیجی نگاه میکنم و میگم:چرا با من؟ _ببین این کسی که قراره فرداش ببینی رفیقم قراره صداتو ضبط کنن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و شیش
_اینجوری نگاه نکن هنوز قندم اونقدری بالا نرفته که نتونم شگلات بخورم لبخندی میزنم مثل اینکه مالکی شوگر خوبیه بهش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و پنج
….. روی قهوه ای رنگ چرم نشسته بودم به قصر بزرگی که روبه روم بود نگاه کردم تابلوی روبه روم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و چهار
در حال قدم زدن هستیم توی حیاط بیمارستان بعد از اینکه با برادرش حرف زدم حالش بد شد نمیدونم انگار…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و سه
صدای آرومش اومد که به در خیره شد و گفت:اهو رو آوردی برگشتم سمت در و دلارام رو دیدم که…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و دو
نگاه جدی امید تبدیل به نگاهی سوالی میشه و آرش ادامه میده :از وقتی که وارد این تشکیلات شدم خبر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل و یک
….. استرس باعث شده رنگم بپره و هر یک دقیقه ی آب پرتغال بخورم امید و آرش از وقتی اومدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهل
ستاره سوالی نگاهم کرد که گفتم:با یه اسم و فامیل جدید نزدیک مالکی شدم و خب میخوام مدارک و اینا…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و نه
خونه نرفتم مستقیم رفتم خونهی آقا رضا .این چند وقت درگیر مراسم عروسی یکی از اقوامشون بودن و من نتونسته…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سی و هشت
خندید و گفت:از دست تو. آرش با اخم نگاهم میکرد منم یه لبخند خیلی بزرگ شدم که همه ی دندونام…
بیشتر بخوانید »