رمان بخاطر تو
-
رمان بخاطر تو پارت بیست
با صدای آرش به خودم میام:خوشت اومده؟ لبخندی میزنم و میگم:خیلی قشنگه خیلیم بزرگه معلومه توش پول چاپ میکنن یکم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت نوزده
فرزاد تیکه میپرونه که:ماشالله دایره ی ارتباطات چقدر گسترده است؟ _ببخشید؟راجب تلفن هامم باید توضیح بدم؟ افخم تشر میزنه:فرزاد فرزاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت هجده
با صدای زنگ گوشی از خواب میپرم و به ساعت که حوالی دو شب رو نشون میده نگاه میکنم. چقد…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت هفده
وقتی میرسیم به ماشینا منو افخم تو یه ماشین میشینیم و زیبا و نوشین و فرزاد و کاوه تو یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت شانزده
حدود نیم ساعت معطل شدیم برای انجام کارا و زمان پرواز و الان نشستیم تو هواپیما کاوه و زیبا .نوشین…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت پانزده
جلوی عمارت ماشین رو نگه میدارم و بوقی میزنم و در باز میشه انگاری خیلی منتظرمه ماشین رو پارک میکنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت چهارده
یکمدیگه صحبت میکنن و قرارداد رو میبندن و خارج میشن و افخم خودشو پرت میکنه رو صندلی و میگه:با این…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت سیزده
تا شب کلی کیف کردیم و با اصرار من به آقا فرهاد و حاج رضا اونا رفتن خونهی آقا فرهاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت دوازده
تو ماشین هیچکس هیچی نمیگه و فاصله بهشت زهرا تا خونه ی ما یکم طولانیه بخاطر همین حوصلم سر میره…
بیشتر بخوانید » -
رمان بخاطر تو پارت یازده
ابرو بالا میندازم و سوالی میپرسم :آرش جان؟ آقای افخم رو میگید؟ سرشو به معنی تایید تکون میده و منم…
بیشتر بخوانید »