رمان سمبل تاریکی
-
رمان سمبل تاریکی پارت هشتم
فصل دوم: نسیم مرگ دستم رو با ناتوانی بالا آوردم و روی آینه گذاشتم. زیر چشمهای خمارم صورتی شده بود.…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت هفتم
“چشم قشنگای آلباتروس سلام. از این به بعد رمانهای ♡سمبل تاریکی♡ و ♡در بند زلیخا♡ در روزهای زوج پارتگذاری میشن.…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت ششم
راه رفته رو برگشتیم. اجازه نداشتیم فراتر بریم. بعد کمی سکوت پرسیدم: – خونوادهات… . ادامه ندادم، چون سوالم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت پنجم
به آرومی چشمهام رو باز کردم. یک پرده به مدت نیم ثانیه مانع از دید من شد و کمی بعد…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت چهارم
دو کاناپه به صورت L مانند در گوشه اتاق قرار داشتن. کف اتاق رو موکتی زرد رنگ پوشیده بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت سوم
خوش به حال کسی که باهاش زندگی میکرد. سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم. این همه بهتزدگی واسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت دوم
بقیه هم خودشون رو معرفی کردن. نرگس، برفین و انگاره. از بینشون فقط فاطمه زهرا پوست تیرهای داشت و لبهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان سمبل تاریکی پارت 1
رمان: سمبل تاریکی نویسنده: آلباتروس ژانر: فانتزی، جنایی خلاصه: اتفاقاتی که آیسان رو در محاصره خودشون قرار داده بودن، اون…
بیشتر بخوانید »