رمان شوکا
-
شوکا پارت 18
شــــــــــــــوکــــــا پارت¹⁸ #تیارا نگاهی به سلین انداختم. یه لباس کوتاه که تا زانوش هم نمیرسید. پوشیده بود. با رنگ طلایی…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 17
شوکا پارت¹⁷ هنوز دم در شرکت بود. و نمی دانست. چگونه و چطور مسئله را با نیما در میان بگذارد.…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 16
شوکا پارت¹⁶ نیما کلافه پوفی میکشد. و شوکا عصبی داد میزند: شوکا: نــــیــــما به والله به حاج حسین گفته باشی.…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 15
شوکا پارت¹⁵ شوکا: نمی خوای چیزی بگی؟ سرش را پایین میگیرد. در میز دونفری نشستند. و بقیه در میز بزرگی…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 14
شوکا پارت¹⁴ و آرام به سوی ماشینش قدم برداشت. ماشین را روشن کرد و داخلش جا گرفت. و استارت زد.…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 13
(پیشاپیش عیدتان مبارک🐰🥕) رمان شوکا پارت¹³ نیما کلافه میگوید: مامان لط… شبنم با صدایی هشدار دهنده می گوید:نــــــــیما نیما پوفی…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 12
شوکا پارت¹² یخ را به دستش میدهد. و پسر لب میزند. نیما: گفتن دست به زنت تو خانواده از همه…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 11
رمان شوکا پارت¹¹ پشت درختی پنهان می شود. و میان سرما که پوست تنش را قرمز کرده. گوش هایش را…
بیشتر بخوانید » -
شوکا پارت 10
شوکا پارت¹⁰ نگاه پسرو آقای فرامرزی به او گره خورد. که در حال نفس نفس زدن. بود. و بعد از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوکا پارت 9
رمان شوکا پارت⁹ خان هول میشود و سریع می گوید: حسین: بهش گفتم دوربین های دم خونه رو چک کرد.…
بیشتر بخوانید »