یکی بود؛یکی نبود
-
رمان یکی بود؛یکی نبود!یه سورپرایز کوچولو:)
«یادم نمی کنی و ز یادم نمی روی؛یادت بخیر یار فراموش کار من!» «سلام زیبا روها،امیدوارم هر کجا که هستید…
بیشتر بخوانید » -
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و چهار
_کجا برسونمت؟ نیم نگاهی بهش انداختم و لب زدم: -خیابون امام. سری تکون داد و زیر لب”باشه ای” زمزمه کرد،همین…
بیشتر بخوانید » -
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و سه
با شگفتی ابرویی بالا دادم و با اخم عمیقی چشمامو به چشماش دوختم ؛ حالا وقتش بود که سوالی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و دو
تو همین افکار بودم که به خیابون اصلی رسیدم؛دستمو بالا گرفتم و جلوی ماشین زردی تکون دادم،چند مین گذشت که…
بیشتر بخوانید » -
رمان یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست و یک
_خب نمی دونم باید از کجا شروع کنم؛امیدوارم بد برداشت نکنی،{درحال تنظیم کردن جمله بندیش بود که صدای زنگ گوشی…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود!پارت بیست
لبخند کوچیکی زد و کنار یه پارک کوچیک،پارک کرد. _ترجیح می دم،درمقابل این حرف سکوت کنم! نیشخندی زدم و بدون…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود!پارت نوزده
نگاهی به بلوار انداختم،تو خیابون سگ پر نمی زد و من از این صحنه ها خاطرهٔ بدی داشتم! خدا لعنتت…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود!پارت هجده
«صورت اول» پوف بلندی کشید و به نقطهٔ نا معلومی خیره شد،نیاز داشت تنها باشد،تنها باشد تا به پیامد افکارش،فکر…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود!پارت هفده
با چشمای ناباور بهش زل زدم و تشر زدم: _شوخی خوبی نبود! بی توجه به لحن عصبی من لبخند پهنی…
بیشتر بخوانید » -
یکی بود؛یکی نبود!پارت شانزده
{سیران} سشوار و از برق کشیدم؛بُرس مشکی رنگم و از رو میز برداشتم و برای صاف شدن لای موهام کشیدم.وقتی…
بیشتر بخوانید »