رمان کاوه
-
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۷۴(قسمت آخر)
زندگی ام داشت دوباره شروع میشد! تمام خرابکاری ها و لکه های سیاه یک طرف، ثبت نام برای پایه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۷۳
سه روز بعد*** سه روز از سرسنگین بودن من با پدرم گذشته بود و انگار نه انگار که مقصر من…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۷۲
وقتی رسیدیم؛ آخر تر از همه وارد خانه خاله شدم. کاش هیچوقت وارد این خانواده نمیشدم که الان انقدر حس…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۷۱
فقط حرف میزد و من تنها دلم به حال مهدی کباب می شد! قنات آب سرد رفتیم، آبش سرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت۷۰
کاوه قاچاقی چیپس و پفک با پارسا می خوردم و صدایش را در نمی آوردم! پارسا آهسته دم گوشم گفت:…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۶۹
سهیل: داد زد: – سیاه میشم نمیام! مادرش کمی خنثی نگاهش کرد و جواب داد: – چترتو بیار! تیکه می…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۶۸
به محض توقف ماشین بیرون آمدم. دو نفری مغزم را خوردند! در خانه را باز کردم و در انتهای غرغرهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۶۷
بی توجه به ساعت که نزدیک صبح را نشان می داد، داد و بیداد راه انداخته بودند! سردار از هماهنگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۶۶
چمدانم را داخل صندوق هل دادم و چمدان سعید هم رویش گذاشتم. متین کوله اش را دستم می دهد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۶۵
سردار با بقیه گروهش ویلای الکس را محاصره می کنند اما خبری که داریوش به او می دهد انرژی اش…
بیشتر بخوانید »