رمان کاوه
-
رمان کاوه
رمان کاوه part5
در همان آدرسی که گفت توقف کرده بودیم اما خبری از آنها نبود _ ساعت چنده ؟ متین _ دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه part4
وارد حیاط پر خاک و برگمان شدم از وقتی مادرم فوت کرد این خانه روی تمیزی ندید حتی دیگر بوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه part3
ساعت به دو و نیم رسید بود و به غیر منو متین و کیا کسی نبود کیا _ فروختی؟ _…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت 2
ماشین را داخل بردم و پیاده شدم و کارتون کوچکی که حاوی اجناس بود برداشتم متین _ به به آق…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت1
🕊پر پرواز 🕊: متین _ الان یه بار بگو؟ _ فهمیدم دیگه خف کن کار دارم متین _ نه بگو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه مقدمه
رمان کاوه (رمان کاوه ) منم گنده لات تهرون هرچند که لاتی از شکلمون پیدا نیس اما لات بار…
بیشتر بخوانید »