غمگین
-
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 23
مبینا غم زده به دریا زل زدم نمیدونم چم شده بود بخاطر پریودی بود یا یه چیزی دیگه فقط میدونستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 22
مبینا روز ها مثل برق و باد میگذشت نزدیکی من به امیربیشتر شده بود به چشم میدیدم کسی که هر…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 21
با سنگینی نگاهی پلکای خستمو باز کردم خمیازه ایی کشیدم اولین چیز لبای امیر جلوم بود +قربون خمیازه کشیدنت لیدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 20
آرمین _لباسات رو دربیار با عشوه مانتوشو درآورد رو صندلی نشستم خیرش شدم پوکی به سیگار زدم دقیق شدم رو…
بیشتر بخوانید » -
دلنوشته
🤍مرور🖤
خیلی این آهنگ رو دوست دارم بچه ها و قشنگ حس و حال این روزای منو میگه 🙁🥺💕. من هم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 19
با اخم وارد هتل شدم عصبی دکمه آسانسور فشردم حوصله صبر کردن هم نداشتم سمت پله ها رفتم هر قدمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 18
بعد از چند دقیقه که ارضا شدم آبمو تو دهنش خالی کردم سرشو ول کردم با نفس نفس خودشو عقب…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 17
دلیل رفتاراشو نمی فهمیدم یه روز کسی میشد که بهش تکیه کرد یه روز هم طوری رفتار میکرد انگار به…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 16
با آلارم گوشی عصبی دستمو زیر بالشت کردم که قطش کنم یهو با یاد کیش و پرواز فوری چشام باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 15
مبینا با رفتن آرمین نفسمو عاح مانند بیرون دادم خونه سوتوکور شده بود پوفی کشیدم بی حوصله مشغول غذا…
بیشتر بخوانید »