درام
-
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت ۲۰
مهمانناخوانده:)۲۰بخشدوم سهراب! پسر عموی بیست و پنج سالهی شایان. دوست صمیمی پناه و عاشق طاهره خانم! پسرکی پر جنب و…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت 19
مهمان ناخوانده:)19بخشیکم *** آب تنش را نوازش میکرد و کرختی را از عضلات کم جانش میگرفت. همانطور که آب از…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت18
*** تن بیجانش را روی خاک سرد انداخت و با تمام وجود بویید؛ بوی گس خاک. لعنت به خاک. اشکهایش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت 16
پناهِبیپناه:)16 شایان چنان دندان روی هم سایید که صدایشان به گوش پناه هم رسید؛ دیگر کمکم داشت عصبی میشد. در…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت 15
عصیانگری:)15 شایان ول نکرد و ادامه داد: – حرفتو کامل کن؛ میدونی بدم میاد از نصفه حرف زدن. پناه که…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت14
آغازِدردِما:)14 احساس کرد لحظهای روح از تن سرداش پر کشید؛ چند سال گذشته بود؟ دقیقا پنج سال! لعنت به سرنوشت……
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت13
آرامشِقَبلاَزطوفان بخش سوم:)13 پناه نگاهش را به جلو داد و غرق در افکار لب زد: – خب، از گوشی مائده…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت12
آرامشِقَبلاَزطوفانبخشدوم12 *** – سلـام بر مادر نمونهٔ خودم. طاهره خانم لبخند گرمی زد و آغوشش را به روی دختر کوچکش…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت11
آرامشِقَبلاَزطوفان:)11بخشیک شایان لبخند عمیقی زد و گفت: – نیاز به معذرت خواهی نیست عزیزم. تقصیر منم بود، زیاده روی کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان آغاز از اتمام
رمان آغاز از اتمام پارت 10
آوایِتَلخگُذَشته10 چندی بعد هر چهار نفرشان، دور میز گردی نشسته بودند. معذب ترین فرد جمع، پناه بود.. . از اینکه…
بیشتر بخوانید »