رمان عاشقانه ، رمان طنز ، رمان آنلاین
-
رمان رزا
رمان رزا پارت بیست ۲۰
گرشا خیلی خیلی تعجب کرده بود از حرفام..از طرفی هم معلوم بود گیج شده.. _ادم بوده؟!توی فسقلی ادم کشتی؟مگه کشکه؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا
رمان رزا پارت نوزده ۱۹
حالم گرفت وقتی گفت تا دوماه دیگه عروسی رو برگزار میکنه از اومدنم و نیتی که داشتم کلا پشیمون شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا
رمان رزا پارت هیجده ۱۸
میدونستم خیلی تعصبیه اینجوری هم که من گفتم و اون سکوت کرده یعنی حرفام روش تاثیر گزاشته برای سیانمایی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا
رمان رزا پارت پانزده 15
چشمش که من خورد حرفش نصفه موندمنم خیلی عادی و ریلکس ایستاده بودم بودن هیچ کرم ریختن و شیطنتی چند…
بیشتر بخوانید » -
رمان رزا
رمان رزا پارت چهارده 14
هم من با چشمایی اندازه نلبکین نگاش میکردم هم اون به من _چیه مگه جن دیدی حاجی؟ کله سحر اومدی…
بیشتر بخوانید »