رمان عاشقانه
-
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۶
چه خوش خیال بودم من که گمان میکردم حتی ذرهای کنترل روی اوضاع دارم. نه، هیچ چیز دست من نبود.…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۵
پیش از آن شب در ذهن من آرمان پسر همین احمدآقا بود. هر چه هم دیگران بد میگفتند، من عادت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 51
تو کل مسیر دیگه حرفی نزدیم. انگار آروان هم حال روحی خوبی نداشت. وارد محوطه ی عمارت که شدیم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۴
دلم مثل سیر و سرکه میجوشید. سر صبح خانم محبیان زنگ زد: «دیشب برادر اهورا با خانمش برگشتن ایران. امشب…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۳
شیر حمام زیر دستم غژ غژ صدا داد و وا شد. تا آب گرم شود، تکیه دادم به دیوار پشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان آنام کارا
رمان آنام کارا پارت 50
بدون هیچ فکری از ماشین پیاده شدم و به سمت دانیال دویدم. جلوی ماشین افتاده بود و شونه ی سمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۲
بعد از امامزاده رفتیم دور بزنیم. پرسید: «دوست داری امروز چیکار کنی؟» اولین چیزی که به ذهنم رسید را گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی فصل دوم
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت ۲۹
# پارت ۲۹ (دایان) پتو را دور خودم پیچانده بودم و کنار شومینه مچاله شده بودم. تنم کورهی آتش بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان پسر خوب
رمان پسر خوب – پارت ۴۱
دروغ چرا، انتظار دعوا با فرداد را داشتم. در واقع تقصیر خودم بود اما خوب کردم. آن مدت که نبود،…
بیشتر بخوانید » -
رمان چشم های وحشی
رمان چشم های وحشی فصل دوم پارت ۲۸
# پارت ۲۸ ( دایان) _ دخترم اگه چیزی خواستی صدام کن. لبخندی زدم و شب بخیر گفتم. الی از…
بیشتر بخوانید »