رمان کاوه
-
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۴
نرسیده به در ایستادم رو به هامون کردم و لحنم را دستوری _ برو لباسامو بیار هامون که انگار لحنم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۳
هامون بچه را جلوی پایم گذاشت و چاقوی کوچکی از جیبش درآورد روی طناب پیچیده دور دستم کشید و پاره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۲
تا در پشتی را باز کردم دیدمشان چندتا از بچه های پاشا که سوار ون میشدند و همراه پارسا _…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۱
دستی به فکش کشید و به تلویزیون نگاه کرد نگاهش از تلویزیون به سمتم سوق داد سهیل _ پاشو اذیت…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان کاوه پارت ۱۳
بطری نوشابه را سر کشیدم که دستی آن را کشید و ریخت روی لباسم _ چته روانی؟ سهیل _ نیاوردمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۲۰
بازویم را از دستش کشیدم با چشمان خیسم فقط خیره اش شدم _ ؟ چرا نذاشتی راحت شم ؟ منه…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۹
از بس به تلویزیون نگاه کردم چشمانم درد گرفته بود به کیانوش نگاه کردم کم کم داشت بیدار میشد _…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۸
از خواب که بیدار شدم توقع دیدن قیافه سیاوش را داشتم که یادم افتاد به خانه خودم برگشتم پایم را…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۷
….: چشمانم را مثلا بسته بودم اما اصلا نمیتوانستم بخوابم هرچند دقیقه عربده زود باشید دیگه سیاوش پنجره هارا می…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۶
صبح با صدای سیاوش از خواب بلند شدم من به اون نگاه می کردم اون به من ! _ خب…
بیشتر بخوانید »