غمگین
-
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 14
دوتا منو داد دستمون خیره شدم به معجون ها یه اسم های عجیب غریبی داشتند که تاحالا به گوشم نخوره…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی منpart. 13
درو باز کردم داخل شدم خم شدم با خستگی کفشامو پرت کردم تو جا کفشی آخ آرمین بفهمه من با…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 11
چند ثانیه طول کشید تا حرفشو حلاجی کنم از اعصبانیت سرخ شدم سمتش حمله ور شدم یقشو تو مشتم گرفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 10
چشامامو ریز کردم یعنی واقعا میخواست بخوابه وجی: نه ساعت ۱شب میخواد برقصه برات از خداش هم باشه بخواد برای…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 9
مبینا تخس پامو کوبیدم زمین با لجبازی لب زدم _یا منو سوار میکنی یا دیگه باهات حرف نمیزنم با اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 8
مبینا قاشقو تو سوپ کردم مزش رو چشیدم صورتم درهم شد نمک نزده بودم از بین ادویه ها نمکو برداشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 7
+میدونم خیلی دوست داری باهام وقت بگذرونی.. ولی نمیخوای پیاده شی بعد وقت بگذرونیم؟ گیج نگاهش کردم خیره بیرون شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 6
لباسشو ول کردم با اعصبانیت زل زد بهم دستشو مشت کرد پوزخندی زدم نزدیک تر شدم بهش _که شوهرتم…؟ که…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 5
خنده شیطانی کردم خم شدم تو کمد از بین لباس خوابا باز ترینشو برداشتم تنم کردم موهامو باز کردم دورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرد مشکی من
رمان مرد مشکی من part. 4
با آلارم گوشی چشامو باز کردم نگاهی به ساعت کردم ۵ بود حولمو برداشتم یک راست سمت حموم رفتم بعد از…
بیشتر بخوانید »