رمان قَراوُل
-
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۲۳
تنها چیزی که پشت در می بینم سیاهی است و بس! رفت … چه انتظاری داشتی آشوب؟ … اویی که…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قُراوُل پارت ۲۲
من که زبان درازی نمی کردم … من فقط می خواستم بدانم درباره ام غیر از رقاص و کمر باریک…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قُراوُل پارت ۲۱
فرار را به قرار ترجیح می دهم و خودم را درون مطبخ پرتاب می کنم پشتم به ديوار می چسبد…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۲۰
– خبر که … دست توئه … بلند شو همان پشت پناه گرفته ام … نکند شاهرخ دوتاییمان را سر…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۱۹
این پا و آن پا می کنم برای در زدن یا نزدن … قطعا جسم بیهوشِ خانراده چیزی نبود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
رمان قَراوُل پارت ۱۸
استکان هارا درون تشت آبکش می کنم … از دیشب که خان سرزده آمده بود حال دی آشوب مساعد نیست…
بیشتر بخوانید » -
رمان قَراوُل
معرفی رمان قَراوُل
قراول:نگهبان،متحفظ داستان، داستانِ عشقی است که از درون مشکلات شعله می کشد عشقی سوزاننده در دهه ی ۴۰ و…
بیشتر بخوانید »