رمان کاوه
-
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۴
نیم ساعت گذشت، به هتل رسیدیم. متین چمدان هارا از ماشین بیرونکشید و دستم داد. اگر این هتل در ایران…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۳
چمدانم را دم در اتاق گذاشتم و نگاهی به دورتادور اتاق انداختم چیزی جا نمانده بود در اتاق را باز…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت۵۲
تقریبا یک ساعت تمام از همه اتفاقات برایش نالیدم در نهایت راه حلی جز خر و الاغ و نفهم پیش…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۱
وسط بلوار لایی می کشیدم و سهیل را دقیقا به نقطه جوش می رساندم تا جایی که میخواست خودش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۵۰
کنار سعید روی صندلی نشستم اطلاعاتی زیادی نداد چون هنوز عضو تیم نبودم فقط از اهداف تیم گفت و در…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۹
سهیل با عصبانیت داد زد: _ چرا اومدی تو؟ دروبستم کسی نیاد! سیاوش اخمی کرد و جواب داد: _ صداتو…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۸
خودم را به اتاق رساندم و در کمد را باز کردم برای منی که تا چندسال پیش در کمدم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۷
گاوه: در اتاق را باز کردم و بدون بستنش داخل شدم کتم را درآوردم و به دستگیره کمد آویزان کردم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت۴۶
از پله ها آرام پایین آمدم و چون چیدمان مبل ها طوری بود که پشت به پله ها بود کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۴۵
Narges Banoo: بلند شدم و همانطور که هولم داد هولش دادم با داد گفتم: _ روان پریش چته؟ سهیل _…
بیشتر بخوانید »