رمان کاوه
-
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۵
روی کاناپه انداختم و رفت تا سعید را صدا بزند گرمی خانه کمی از دردم را کم کرده بود کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۴
اصلا معلوم نبود اینجا کجاست! همه جا سر سبز بود و آدمی هم دور و بر نبود راه افتادم بالاخره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۳
بطری نوشابه را سر کشیدم که دستی آن را کشید و ریخت روی لباسم _ چته روانی؟ سهیل _ نیاوردمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت 12
چشمانم را باز کردم روی تخت بودم آن هم در اتاقی که اصلا برایم آشنا نبود با سرگیجه بلند شدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۱
ماسک زده از خانه خارج شدم نگاهی به ساعت کردم دو دقیقه دیگر به هشت بود کلاه سویشرت را روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۱۰
از سرما می لرزیدم و قدم هایم را تند کرده بودم اما انگار راه طولانی تر میشد شدت باران زیاد…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه پارت ۹
هرچه کانالای تلویزیون را بالا پایین کردم هیچی نداشت بیخیال کنترل را روی میز پر آشغال جلویم انداختم و دراز…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه part8
چشمانم را چند بار باز و بسته کردم تا تاری اش رفت نگاهی به اطراف انداختم خودم که روی مبل…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه part7
خواب بودم که احساس کردم کسی گونه ام را بوسید چشمانم را باز نکردم _ نکن آیناز یکم بعد دوباره…
بیشتر بخوانید » -
رمان کاوه
رمان کاوه part6
به یه جاهایی رسیدیم با چشمهایم هرچه دقت میکردم اصلا اینجاها را نمی شناختم مرد _ هوی چته قورت دادی…
بیشتر بخوانید »