نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان از مصدر ستودن

از مصدر ستودن پارت 9

4.2
(17)

پارت9=
گفتم=پری*ود که نیستی نه؟ تازه هفته ی پیش گفتی تموم شده
با تردید و مکث جواب داد-عه نه بابا …دل درد سادس چیه مگه
هومی گفتم چرا نیومدی؟ -حالش نبود میگم که..مامانم ایناهم نیستن تنها بودم گفتم بخوابم
-تنهایی سلیطه؟چرا هیچی نگفتی
-گفتم دانشگاهی سیسی -هوم….راستی سمیراا میخوام برم باشگاه میای؟
-حال ندارم ورزش کنم ولی میام تورو دید بزنم
-مرده شورتو ببرن ..تا شیش و نیم حاضر باش منم ببینم میتونم مخ مهی جونو بزنم پراید خوشگلشو بگیرم
-منتظرم ستی جون ..
-باییی -بای بای …
بلند شدم ساعت 4 و 45 دقیقه بود ..وقنت داشتم یه دوش سرسری بگیرم …پریدم تو حموم دوشمو گرفتم ..لباس زیرو پد گذاشتم پوشیدم
رفتم سراغ انتخاب لباس تاپ شلوارک ورزشی ای تو ساکم انداختم
شلوار کارگو کرممو برداشتم دعا دعا میکردم به فنا نره…دورس نیم زیپ مشکی و شال مشکی تیپمو کامل کرد نیو بالانسامم برداشتم رفتم تو پذیرایی مامانو دیدم
-به به مهی خانوم جذاببب چقد این رنگه مو بهت میاداااااا
مامان که عینک زده بودو جدی داشت برگه های امتحانی دانش اموزارو نگاه مینداخت گفت=چی میخوای ستایش؟
-اوه اوه مهی جون افسار پاره کرده…چیز خاصی نمیخوام ..میخوام برم باشگاه قبلشم میرم دنبال سمیرا
-خب بسلامتی..-خب مامان جون توقع نداری که پیاده یا با اسنپ برم دیگه؟حیف نیست ماشین تو خونه الکی بپوسه؟
مامان وحشتناک نگگاهی بهم کردو نفسشو با حرس داد بیرون..تمام معصومیتمو ریختم تو چشام..که گفت-قبل 5/8 خونه ای ستایش!نمیخوام امشب که عمت میاد پشت سرت وراجی کنه!یا عیب بزار روت
-لپشو یه بوس ابدار کردمو گفت-اوفففف جوجوی خودمیییی چشم چشم تو بگو سوییچ کجاست..؟
-تو کشو کنسول…تکرار نکنم ستایش قبل 5/8 صحیحو سالم!افتاد؟
-باشههههه
نشستم پشت ماشینو با ذوق راه افتادم ..گوشیمو به ضبط وصل مردم..بعد از اینکه از خیابونمون خارج شدم ززیادش کردمم
گل*م تموم شده رفتم سمت تونی!
تیمم رو به جلو میخوایم حمله کنیم…
لوکم خیلی سِیفه نیا لفظ پلیس چون!
خطم تموم بشه میریم لثه طوری…
میام باهات توی دانست رحم نداره که دانست
امشب هم زده شانست جوره با من فرکانست!
میام باهات توی دانست رحم نداره که دانست…
شماره سمیرا که بزغاله سیوش کرده بودم رو گوشی افتاد…ضبطو کم کردم جواب دادم..-جونم؟
-کجایی ستی بیا دیگه؟
-دو دقیقه دیگه -منتظرمممم!
باز ولوم دادمو مشغول شدم..
امشب هم زده شانست دم در هم کلی بانسر
با سپی میکنیم امشب ما خالی کارت ها رو!
میگه بپا بزی نشه یه وقت دافی باردار و…
یکی بگه برسونن سریع بادیگارد ها رو…
تازه نگهداشتیم حاجی ما توو لابی چارتا رو!
یکی میرم سلامتی سلاطین…
منم غول دارم حاجی بزرگتر از علاالدین…
شما فاز دارید فقط …..میگید خلافید…
تیم ما بریزه همتون هم غلافین
سپی کرده باز بخوری من رو!
نیلو شاکی شده بهش میگه کوک-ولی نرو
بغلم میگی وایستاده سرش توو گوشیم…
نودها داره میاد میگم فضولی نکن…
یه چی بده رله شم دادا من که فِرِش ام دادا
پیک ها بالا پایین سریع بره شلوارها…
بکشم بالا تو این بازی همه میدونن که یکشم دادا
….
جلوی خونه ی سمیرا اینا نگه داشتمم
سمیرا سوار شدو گفت…بههه ستی خانم با رخش مهی جون!چخبرا؟
-چطوری سمیرا خانوم..احوالتون؟
-میگذرونیم…بریم دیگه معطل نکنن
-ای به چشمممم بعد از کلی مسخره بازی رسیدیمو اینا..
رفتیم باشگاه من یکساعتی تمرین کردم سمیراهم مسخره بازی در می اورد…
-1/2 عا ماشالااا3/4 چه میکنه این ستیی.بساز ستی بساز بدنو که شوهر حالشو ببره
-دیگه طاقت نیوردم افتادم رو زمین زدم زیر خنده ..سمیرا هم قهقه اش رفت رو هوا..سرش بالا رفت که کبودیه زیر چونه اش بدجور به چشم اومد..
بدون معطلی پرسیدم..سمیرا این چیه؟
خنده ی ممن که قعط شد اونم خندشو قعط کردو جدی و مضطرب رد نگاهمو گرفتم دستشو گذاشت زیر چونش…-چ…چی چیه؟
اون کبودی میگم! سمیرا چشاش گرد شدو گفت…..ادامه دارد!
ببخشید کم بود…نهایی دارم و سختننن مشغول خوندنمم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 17

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x