رمان تیرهتریندونهیبرف پارت ۱
Part1
ساحل:
_ساحلم تو رو مرگ من قسم، این در و باز کن. دارم نگرانت میشم…
چند ساعته که اینجا نشستم؟ نمیدونم… فقط حس میکنم هرلحظه ممکنه توی طوفان ذهنم غرق بشم!
پناهگاهی که خشت به خشتش و با عشق ساخته بودم فقط تو چند ثانیه رو سرم خراب شد.
چرا نفس کشیدن انقدر سخته! هوای این خونه همیشه انقدر خفه بوده؟
با سکوتی که تو خونه حاکم شد ترس بدنم و لرزوند، نکنه قلبش درد گرفته…
دستمو به میز گرفتم تا بتونم جسم خستم و بلند کنم که با دیدن لبخند مرد داخل عکس دستام سست شد و همراهم گلدون روی میز هم افتاد
صداش بلند بود اما نه به بلندی صدای شکستن قلب من!
داشت میخندید، به دختری که تو بغلش بود داشت میخندید در صورتی که اون دختر من نبودم!
_ساحل خوبی؟ باز کن این در لعنتی و قبل اینکه بشکنمش!
با صدای شکستن قفل در و مردی که با نگرانی وارد اتاق شد نگاهمو از عکس های پخش شده ی کف اتاق گرفتم و به آران دوختم.
خاکستری چشماش تیرهتر شده بود و موهاش بهم ریخته تر از همیشه، چی انقدر تو رو به هم ریخته مرد من!
قدم اول و برداشت، اولین اشک از چشمای غمدارش غلتید
داشت گریه میکرد؟
دومین قدم، نفساش میلرزید !
_ معاشقه داشتی؟
پارت شما خیلی کوتاه هستش و دفعه ی بعدی طولانی تر ارسال کنید وگرنه تایید نمیشه.
عکسی هم نفرستاده بودین.
پارت بعدی رو هر وقت فرستادین عکس هم بفرستین که بعدا روی این پارت هم گذاشته بشه
رمان زیبایی هست نویسنده لطفا پارت هارو طولانی تر کنید