داستان کوتاه ؛Zoha
داستان کوتاه؛ چند پارتی!
پارت دوم
********
فکر نمی کرد روزی آنقدر صدای آژیر پلیس برایش نفرت انگیز باشد . یا حتی در فکرش هم نمی گنجید که روزی ماشین های اداره را رو به روی خانه برادرش ببیند . شوک و حیرت زدگی مثل ببر تیز و درنده ای به جانش حمله کرده و هیچ چیز را نمی فهمید . حتی نمی فهمید که چطور در ماشین را باز کرده و حالا چند قدم تا سرهنگ فاصله ندارد . سرهنگی که پشت به او داشت به نیرو هایش دستور می داد
_ همسایه ها رو از محل حادثه دور کنین . ببریدشون اون طرف سریع
امیر شوک زده پا به جلو برداشت و تنها توانست کلمه ای از دهانش خارج کند تا گواهی آمدنش را به سرهنگ بدهد
_ سرهنگ…
سرهنگ با شنیدن صدای مردی که جای پسرش بود سرش را برگرداند و فاصله شان را پر کرد
_ امیر جان . ببخشید این موثع شب گفتم بیای اینجا….
هنوز جمله ی سرهنگ کامل نشده بود که صدای امیخته با زجه در گوش همه ی افرادی که انجا بودند اکو شد صدایی که بیش از حد برای امیر اشنا بود
_ چرا نمی فهمید شوهر من امید نمرده چرا نمی فهمید این جنازه امید من نیست برید جنازه هر کی هست برید به خانوادش اطلاع بدید الان نگرانشن
حالا امیر عباس بود که نمیخواست باور کند الان او اینجا جلوی خانه برادرش ایستاده . نمیخواست باور کند این صدا، صدای رها زنِ برادرش بود . دیگر نمیخواست هیچ را باور کند . حتی سرهنگی که با درد چشمانش بسته شد
_ پسرم ببین…
حال الانش را درک نمی کرد شوک ؟ ناراحتی ؟ غم ؟ حالش چطور بود؟ ولی این بین فقط چیز را میدانست که حالش آنقدر بد است که دست سرهنگ که روی شانه بود رو پس زده بود و به سمت ماشین قدم برداشته بود
_ امیر جان پسرم . صبر بده
امیر که بود؟ احساس میکرد امیر چند لحظه پیش ،روحش با همان صدایی که خبر از نبودن برادرش میداد کشته شده.
_ امیر پسرم صبر کن . من باید یه توضیحاتی به تو بدم
اما امیرعباس فقط سلانه سلانه به سمت ماشینش پا بر می داشت و توجهی به هیچکدام از صدای اطرافش نمی کرد تا اینکه یک طرف بدنش به ان سمت کشیده شد
_ پسر به خودت بیا . میگم به خودت بیا
امیر تنها پوزخندی رو لب هایش نشانده بود و محکم پلک هایش رو تکان می داد . انقدر پوکر فیس و در حالت شوک به سر می برد که سرهنگ مجبور شد از اخرین راهکار استفاده کند . سیلی زدن!!!!!!
_ پسر!!!!! به خودت بیا
پسرک پلک هایش به یک مرتبه باز تر شدند و کمی از شوک در آمد
_ سرهنگ بگین که اون زجه هایی که من شنیدم دروغ بوده بگین سرهنگ
سرهنگ ناراحت دست روی شانه امیر گداشت نه ای زمزمه کرد که باعث شد امیر چشمانش را با درد باز و بسته کند . خودش همیشه صحنه های قتل این خبر وحشتناک را به خانواده مقتول می داد ولی خودش هیچ وقت در چنین شرایطی قرار نگرفته بود . تازه داشت درک می کرد آن خانواده های داغ دیده را … آن اشک های پنهانی پدر و برادر و زجه های دردناک مادر و خواهر . همه و همه امشب برای خودش تداعی شده بود . هیچ وقت فکرش را هم نمیکرد خودش جز یکی از همان خانواده مقتول بشود هیچوقت….
_پسرم میدونم برات چقدر سخته که تنها برادرت رو از دست دادی اما الان یه بحث مهم تر هست . این که مشخصه که این قتل عمدی انجام شده
سری که پایین انداخته بود را به ضرب بالا اورد . از خود کلمه قتل هم واهمه داشت چه برسد به اینکه قتل عمدی هم باشد وای
_ چی سرهنگ؟ قتل عمدی؟
این صدای لرزان قطعا برای سروان ممتازِ اداره اگاهی خوب نبود؟ بود؟
_ ببین پسرم میدونم خیلی برات سخته این هایی که میگم اما واقعیته . اول از همه که دست و پای برادرت قطع کردن و بعدشم تیری به سرش زدن و بعد سرش رو از تنش جدا کردن
چه میگفت . سرهنگ صادقی چه کلمات وقیحانه ای را از دهانش خارج می کرد . برای اولین دلش میخواست در روی بزرگترش بایستد و بگوید :
_ بس کن ! بس کن مرد
اما همیشه وقایع خیلی دردناک بود خیلی دردناک .
_ پسرم من صبر می کنم تا چند روز اینده که یکم خودت و خانم برادرت بهتر بشید تا باهاتون یه صحبت جدی داشته باشم . چون این اصلا قضیه ای نیست که بشه ازش راحت گذشت . به پدر و مادرت هم حتما خبر بده بالاخره حقشونه بدونن چه اتفاقی افتاده
امیر دیگر تحمل ایستادن را نداشت . مثل درختی شده بود که در تنه اش تبری فرو می کنند و درخت می افتد . فرو ریخت ….. و سرهنگ بعد از نفس عمیقی دست روی شانه پسرک گداشت و ادامه داد
_ نگران نباش پسر قاتل برادرت رو پیدا میکنیم خیلی زود مطمئن باش
قاتل ؟ قتل؟ مقتول؟ تا به حال در کل طول زندگیش انقدر از این کلمات نفرت نشان نداده بود . اما حالا از ته ته قلبش نفرتش به این کلمات موج میزد …….
عزیزان برای اینکه پارت سوم رو بخونید حتما نظراتتون رو برام کامنت کنید و امتیاز بدید 😘 . ممنون از همتون🥰
چقدر وحشی بوده کسی که برادر رو کشته !!😬
حالم بد شد😅
ولی در کل خیلی خوب بود منتظر ادامش هستم …
منم یه دلنوشته فرستادم تا ادمین تایید کنه … خوشحال میشم حمایت کنید ♥️
بله خیلی وحشی بوده😈😈
ممنونم هلیا جون💗
حتما میخونم🤗😍
مرسیییی❤️
خوب بود👏
ولی از ژانر جنایی انتظار داشتم ترسناک تر باشه و آدم استرس بگیره …. اما
تازه اولشه تانسو😈😈😈😈
بقیشو ببین😌😎
منتظرم ضحی😈😈😈😈😈
من ۱۲ ، ۱۳ سالم بود ی رمان نوشتم تو ژانر ترسناک ، الان میخونم میگم عجب مخی بودم
یعنی عاشق این لطافت وجودتم🤦♀️😅
عالی بود ضحی خله پر قدرت ادامه بده🥰🤗
لطفات وجودمم عاشق تو شده😈😈😈🤣🤣🤣
چشم 😎💗
لطافت🤣
وووییییی حالللممم بد شددد😭
چقدر وحشتناککک🤦🏻♀️🤦🏻♀️😭😭😭
خدا بگم چی کارت کنه ضحیییی😂😂😂🤦🏻♀️🤦🏻♀️
تازه اولشه ها😃🤣😎 .
دلهره زیاد باید بکشین🤓🤓🤓
چی کارم کنه؟😈😈🤣
نمیدونم به اونش فکر نکردممم🤦🏻♀️😭
خب فکر کن بعد بهم بگو🤣🤣
مغزم نمیکشه هر چی خود خدا صلاح بدونه همون🤦🏻♀️
چقدر خوشحالم از پیشرفتهات ضحیجان روز به روز موفقتر از قبل همیشه بدرخشی🌻🌞
ممنونم لیلا جونم😍 . همچنین💝
ضحی مو های تنم سیخ شدن دختر🤦♀️🤣
خیلی خوب مینویسی😍❤
احتمالا تا پارت آخر پشمات می ریزه دیگه نمیخواد پوله لیزر هم بدی( باید ازم تشکر کنیا🤣🤣😈)
ممنونم ستی دافی♥️
دستت درد نکنه واقعا🤣❤️
عالییی❤️توی ژانر ترسناک و جنایی واقعا استعداد داری
ممنونم فاطی جون🙃💗
نظر لطفته عزیزم🥰
داستان خوبی داره
قلمت هم خیلی زیباس ضحی بزی😁
با تشکر از برادر بسیجی سعید ژون😎🤣♥️♥️
خواهش میکنم خواهر بسیجی عزیز😎
ضحی آهنگ مورد علاقه ات رو میشه بگی😁تلگرام باز نشد اینجا پرسیدم
آهنگ مورد علاقه ندارم🤣
میخوای بخونی برام بفرستی؟🤣🤣
نه میخواستم یه مشاپ درست کنم😂
واااا یعنی هیچ آهنگی نیست که دوستش داشته باشی؟😂😂🤦🏻♀️
لیلا هم که نگفت بذار از تارا هم بپرسیم🤣
ببخشید من تو کلاس بودم🤣
اهنگ اهای خبر دار شجریان 🤗
مجید رضوی هم اهنگ منم و نگین قلبمی🤗
عالی بودش ضحی خله 🧡🧡🧡🧡🧡🤗🤗🤗
تاراااایی آهنگ مورد علاقت میگی؟؟🥲
برا چی؟🤣🤣
دلم میخواد بیام پیشت تو بغلت آروم بگیرم
یعنی عاشقشم🤣🤣
هیچ داشتم تمرین میکردم گفتم یه مشاپ بزنم با آهنگای مورد علاقتون که فقط تو گفتی🤦🏻♀️🥲😂
اگه خوندیش تو شاد برام بفرستی حتما🤣
بچه ها خو بهش بگید
باشه🥲💋شاد خوب نیست کیفیت صدا میاد پایین اگه تل داری اونجا میفرستم…ولی این آهنگ رو نشنیدم تا حالا اول باید برم گوش کنم بعد:)
لیلا هم گفت الان دیدم
بچه ها هر کی دوست داره بگه🙃
تل و حذفیدم
اشکال نداره شاد بفرست ببینم کارت چطوریه 🤣🤣🤣🤪
آخه شاد واقعا خیلی اپ سطح پایینیه در زمینه ی صدا و این چیزا…واتس اپ نداری؟
بی احساس_شادمهر
بی احساس دیدی گفتم ته این رابطه بم بسته دیدی گفتم قلب سنگیت از هیچی نمیترسه🤣🤣
منم دوسش دارم این آهنگو🤪
🤣🤣👍👍
من خیلی دوست دارم
واااییی چرا آهنگای مورد علاقه ی منو میگین تو و لیلا🥺😂😂😂
خیلی قشنگه..
🤣🤣🤣
آهنگ Bad Guy از Billie Eilish
تل دارم.
ضحی یعنی انقدرخونخواری تووای خدابه دادشوهرت برسه 😞😞😞😂
🤣🤣🤣🤣
من به این خوبی🤣🤣
دوستان
ی سایت پیدا کردم میشه از دفتر عکس بگیری
بعد خودش تایپ میکنه میتونی کپی کنی
حالا نمیدونم شاید بعضیا میدونن😊
کدوم سایت
شما رو دفتر مینویسین؟
متن یار هستش ولی باید کامل خوش خط باشه که بتونه بنویسه
راحت دیگه نیاز نیس سه ساعت تایپ کنی
امروز پیدا کردم
من اره روی دفتر مینویسم…تو چی؟
تو دفترچه یادداشت گوشیم همیشه هم چند جا کپی نگهش میدارم اکثر نویسندهها رمانشون رو تو گوشی یا لپتاب تایپ میکنند اینجوری سخته که بمیرم برات😞
یعنی از همون شروع تو گوشی تایپ میکنید؟
اره واقعا سخته ی بار تو دفتر مینویسم ی بار هم تایپ
خدا نکنه🥺
ولی داستان کوتاه نوشتنی تو گوشی همون تایپ میکنم
ولی لیلا برای چاپ کردن تو برگه بنویسی راحت تر چاپ میشه
تو لب تاب باز راحت تر از گوشیه
یعنی برای چاپ نمیشه متن تایپ شده پی دی اف بدی چاپ کنن؟!
عه؟ آخه نویسندههای بزرگ هم گفتم که بیشتر رمانشون رو تو فایل قرار میدن بعد از طریق همون فایل میشه چاپ کرد
اره
منم برای همین هر چی مینویسم تبدیل به فایل میکنم
به نظرت خوب نیس ی بار تو دفتر بنویسم؟
توی کاغذ حس بهتری به آدم میده من به خاطر سختیش گفتم آخه من اینجوری توی گوشی راحتترم
میدونی تو کاغد یه بدی داره نمیشه ویرایش کرد ولی تو گوشی میتونی هر جا که خواستی حذف یا اضافه کنی
منم راحتم اینطوری
ولی من هیچی به ذهنم نمیرسه اون طوری
چی به ذهنت نمیرسه…برنامه؟
کلی برناند ورد تو مایکت یا گوگول وجود داره میتونی دانلود کنی
نه بابا
کلا نوشتن داستان بود..گوشی تایپ کنم اول تمرکزم رو بهم میریزه
کلمات به ذهنم نمیرسه اصلا
آهان😂😂 من نه مشکلی ندارم ولی رو مود نوشتن فعلا نیستم
😊👍
من چون میخوام رمان بنویسم و چاپلین کنم از چند جا پرسیدم گفتن رو برگه بنویسین شماره گذاری کنین تا به ترتیب چاپ شه برگه ها
جداً ؟ ولی آخه من مصاحبه یه نویسنده رو خوندم میگفت تو گوشیم تایپش کردم…چی بگم🤷♀️
واقعا اگه تایپ گوشی رو چاپ نکنن خیلی بد میشه 😞
وای خدا چقدر حس خوبی بهم میده به این فکر کنم که میشه چند سال دیگه ی کتاب چاپ کنم
همه بخونن..اسمم روش باشه 😊🥺
اصلا تمام فکر و ذکرم شده
اگرچه الان قلمم درحدی نیست
ولی فکر میکنم بهش..انگیزه نوشتن میده بهم😊🥺
آره خب آخه بیشتریا تو لپتاپشون تایپ میکنند…اون روز رو میبنم که موفق میشی جانم از مسیر پیشرفتت لذت ببر
امیدوارم
من که تو گوشی تایپ میکنم🤣
من فقط ی جا کپی نگه داشتم
ولی خوب این سایته خوبهها میشه متن کتاب رو هم کپی کرد
اره خوبه
ضحییییی بیا تل
فیلتر شکنم فکر نکنم روشن بشه😁
ضحی ی فیلم ترسناک هستش جنایی
یارو روانی سادیسمی هستش آدمارو میکشه و از پوست اونا برای خودش ماسک درست میکنه
خیلی هیجانی هستش
اسمش کشتار با اره برقی در تگزاس
آخری فقط دوبله است..دوست داشتی نگاه کن
🤣
اینا رو ببینم پارت ها رو وحشتناک تر میکنمااا🤣🤣
برای همین میگم نگاه کن🤣🤣
وای خیلی وحشتناکه خدا قسمت هیچ کس نکنه
هی 😇…
حوصلم پوکید
تازه با دوستم بیرون بودم مثلا
نیم ساعتی هست اومدم خونه ولی نمیدونم چرا هی دلم میخواد یه اتفاقی بیوفته یه هیجانی یه چیزی چی میدونم رد دادم کلا حوصله رمان خوندنم ندارم چه مرگمه؟😞🤣🤣🤣🤦🏽♀️
🤣🤣
من که فعلا اومدم خونه بابا بزرگم با پسر خالم و داییم نشستیم فیلم می بینیم🤣🤣