نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان آزَرم

رمان آزَرم پارت ۱۰

4.5
(42)

راوی:
پالتو را درون دست مشت شده اش گرفته
گام هایی حرصی
خدا لعنتت کند شیطان … خدا لعنتت کند که آخر بند را آب داد
لب هایش … تمام تنش نبض می زند … لعنت به آن دختر که نمی فهمید این لعنتی مرد است … حس دارد
پاهای بلوری اش … آخ چرا فراموش نمی کند
مغزش دارد سوراخ می شود
آن لب های کوچک … دو لب سرخ مرگبار
پاهای سفیدی که زیر نور آن خراب شده روی میز هر ناتوان جنسی را تحریک می کرد
دستانش پالتو را بیشتر می فشارد
می خواهد یه گلوله در مغز خودش شلیک کند تا بلکه هوس آن لعنتی از سرش بگریزد
دهانی که بوسیدن بلد نبود … بلد نبود سردار می دانست … خط به خط از بر است
چرا بوسید؟ … چرا نتوانست مقاوت کند باز؟
با کف دست محکم روی پیشانی اش می کوبد
– احمقی تو پسر … احمق … عین ۱۵ ساله ها زد به سرت …
گوشی را باضرب از جیب بیرون می کشد
قول نداده بود که آن بی همه چیز هایی که تن کشنده او را دیده بودند را زنده بگذارد
داده بود؟
یک بوق … دو بوق
-بله رئیس
پالتو را در یک حرکت بی مهابا درون سطل زباله می اندازد
بوی تن و بدن اورا می داد … با این وضعیت که سردار باید همه چیز را ول می کرد و بدنش را آرام می کرد
– یه آدرس میدم … هرچی مرد اونجاست میارین … پشه مذکر از زیر دستتون در رفت … جفت گوشاتو می برم میذارم تو سینی احمد … سریع
گوشی را قطع می کند
پله ها را دوتا یکی طی می کند
– سردار
همین را کم داشت … این دخترک کودن
– سلیم گفت میای اینجا اومدم ببینمت
بی توجه به سمت اتاق می رود
– سلیم گ***وه خورد
دخترک با آن صدایی که از عمد می کشد پشتش راه می افتد
– سردار خیلی بدی … من اومدم ببینمت … ببین ساعت چنده بخاطر تو سه ساعته اینجا منتظرم … کجا بودی؟
بی توجه به او سمت کمد ها می رود و همه چیز را بیرون می ریزد … لعنتی لعنتی … اسلحه اش را پیدا نمی کند
– خب برگرد حداقل نگام کن … ناسلامتی می خوایم نامزد کنیم چند روز دیگه
اسلحه را پیدا کند اول یک گلوله در مخ همین عفریته می زند
حساب سلیم که دیگر با کرام الکاتبین است
دخترک مشکوک جلو می آید
قلبش می ایستد
یک زلزله وحشتناک در جانش
بوی … عطر زنانه میداد
چشم می بندد … با درد … با حرص
همانجا روی زمین سقوط می کند
فقط یک چیز در ذهنش می گنجد
او … چه کم داشت؟
بالاخره اسلحه را می یابد … حرفه ای پشت بدنش می برد و زیر لباس پنهان می کند
بالاخره نگاهش به ساحل وا رفته می افتد
– پاشو می خوام برم … پاشو برو نصف شب پی چی منی پاشو
در همان حالت سر بالا می گیرد … یک نگاه حرصی از زنی که به جرعت بهتر از سوپر مدل های آمریکایی است … یک ورژن باوقار ایرانی … اصالت از این زن میریزد و سرداری که فقط به یک چیز فکر می کند … دو لب کوچک
– کجا بودی؟ … جوابمو بده همین الان
سردار خنده ناباوری می کند … حوصله سر و کله زدن نداشت
– پاشو می خوام برم حرف مفتم نزن
ساحل که عصبانیت در تنش رسوخ می کند بر می خیزد
قدش تا روی سینه مرد است … سردار اکنون بی عقل ترین است … دارد به این فکر می کند آن شیطان دریده تا کجایش می رسد
زیر سینه ؟
– حرف مفت میزنم؟ … من؟ … بوی عطر زنونه میدی
پوزخندی می زند
– عطر گرونیه … پولداره؟
سردار سرش را بی حوصله می چرخاند و سمت در می رود
این خاله زنک بازی دیگر چه صیغه ای است
– سردار … وایسا جوابمو بده … پولداره … خوشکله … شایدم از این هرزه یه شبیا …
سخنانش خفه می شوند
دست بزرگی که محکم روی صورت ماه گونش فرود آمده … برای هیکل ظریف او این یک ضربه کاری است
محکم به دیوار می خورد و روی زمین پخش می شود
خون … لبی که پاره می شود
سردار بلند نفس می کشد … مانند یک حیوان وحشی که به قلمرواش نزدیک شده باشند
انگشت اشاره ای را بدون توجه به درد دخترک جلوی صورتش می گیرد
یک صدای وحشی و جملاتی هراس انگیز
– یه بار دیگه … ببین منو … یه بار دیگه ور مفت بزنی … هر ذره از اون دندونات میفته یه جایی …
از جا بلند می شود و سمت در می رود
– برگشتم اینجا نبینمت … آدرس این خراب شده رو هم می فرستی سطل زباله مغزت
در محکم کوبیده می شود و تن دخترک یک تکان وحشتناک می خورد
به خون کف دستش که حاصل پارگی لبش است چشم می دوزد
خون گریه کردن همین است؟
ساحل همه چیز تمام را ول می کرد و پی زن های خیابانی بود؟
نه … مثل اینکه عرج و قربش زیادی بالا بود که یک سیلی جانانه نصیبش شد
چانه اش با یک حالت هیستریک تکان می خورد
یک جیغ بنفش و دردناک
– لعنت بهتتت شاهرخییییی

_____________________

ساحل وارد می شود😁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 42

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahel Mehrad

پریشان در پریشان در پریشان ...
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 ماه قبل

پس سردار نامزد داشت جالب تر شده خسته نباشی ساحل جان 😍

Atefeh
Atefeh
2 ماه قبل

خیلی قشنگ می‌نویسید و دوست داشتم

دکمه بازگشت به بالا
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x