نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۲۱

4.7
(57)

هلما_میخوام نگهش دارم

نگفت که نگهش میدارم تا از تو انتقام بگیرم نگفت که این بچه قرار است وسیله انتقامی سخت شود

آرمان اما لبخند عمیقی بر لب می‌نشاند و درحالی که استارت می‌زند با چشمانی چراغانی می‌گوید

آرمان_پس بریم

تا مقصد حرفی بین‌شان زده نمیشود و دخترک حتی نمی‌پرسد که کجا قرار است بروند

●●●●●●●●●●●●●●●●●●

هلما

با ایستادن ماشین سرم را از شیشه فاصله میدهم و نگاهی به ساختمان پیش رویم می‌اندازم

بی حرف و زودتر از او از ماشین پیاده میشوم

آرمان هم پس از پیاده شدن ماشین را دور می‌زند و کنارم می‌ایستد

دوشادوش هم وارد ساختمان می‌شویم

با آسانسور به طبقه ششم می‌رویم

وارد مطب می‌شویم و بر روی صندلی‌ها مینشینیم

نگاهم را دور تا دور مطب میچرخانم

چند خانم باردار دیگر به همراه همسرهایشان در انتظار نشسته‌اند

با خود فکر میکنم آیا این کار درستی‌است؟

کار درستی‌است که برای انتقام از او پای فرزندی بیگناه را به این زندگی نصفه و نیمه باز کنم؟

باز هم افکار منفی مغزم را احاطه کرده‌اند اما من با این حرف که تقصیر خود آرمان است سعی در ساکت کردن وجدانم دارم

با قرار گرفتن دستی بر روی دستم افکار مزاحمم را کنار میزنم و به او که حالا ایستاده نگاه میکنم

آرمان_بریم تو هلما؟

سری تکان میدهم و آرام از جایم بلند می‌شوم

همراه هم وارد اتاق دکتر می‌شویم

نمیدانم وجود این بچه باعث این رفتار است یا حسادت اما با دیدن خانم جوان و زیبایی که لبخند بر لب دارد خودم را کمی به آرمان نزدیک‌تر میکنم

او زودتر از من سلام می‌کند

آرمان_سلام

دکتر با خشرویی جواب میدهد

دکتر_سلام……………بفرمایید

و به مبل های مشکی جلوی میزش اشاره می‌زند

همراه هم بر روی مبل دونفره‌ای جای میگیریم و دکتر نگاهی به من می‌اندازد

دکتر_چند وقتته خانوم خوشگل؟

شانه‌ای بالا می‌اندازم و با صدای آرامی می‌گویم

_نمیدونم

دکتر درحالی که چیزی در برگه پیش رویش یادداشت می‌کند میگوید

دکتر_برو روی تخت آماده شو تا بیام

سری تکان میدهم و با چشم کوتاهی به پشت پرده میروم

مانتویم را از تن بیرون می‌آورم و بر روی تخت دراز میکشم

کمی بعد دکتر به همراه آرمان به این سمت می‌آیند

آرمان کنار تخت می‌ایستد و دست سردم را در دست می‌گیرد

دیگر به این سرد بودن ها عادت کرده‌ام

دکتر بعد از زدن ژل مخصوص بر روی شکمم دستگاه را بر روی شکم تختم می‌کشد

کمی بعد دستگاه را از روی شکمم بر می‌دارد و در حالی که دستکش هایش را داخل سطل زباله می‌اندازد می‌گوید

دکتر_شکمت رو پاک کن بیاید اون سمت

پس از رفتن دکتر آرمان با چند برگ دستمال ژل را از روی شکمم پاک می‌کند و کمک می‌کند لباسم را بپوشم

از پشت پرده بیرون می‌رویم و مجدد بر روی مبل‌ها مینشینیم

آرمان پر از عجله روبه دکتر که درحال نوشتن چیزی است می‌گوید

آرمان_دختره یا پسر؟

صدای خنده من و دکتر همزمان بلند می‌شود

آرمان نگاه بهت زده‌اش را بین من و دکتر می‌چرخاند و متعجب میگوید

آرمان_چرا میخندین خب میخوام بدونم

دکتر با صدای پر خنده‌ای می‌گوید

دکتر_اون بچه هنوز قلبش هم کامل تشکیل نشده………………..جنسیتش مشخص نیست که

خنده‌ام شدت می‌گیرد

خنده‌ام را به زحمت کنترل میکنم و آرمان اینبار می‌پرسد

آرمان_حالش چطوره؟

دکتر لبخندی می‌زند

دکتر_همه چیز خوبه،فقط………….‌

نگاهش را به من میدهد

دکتر_یکم بدنت ضعیفه که با خوردن ویتامین‌ها حل میشه

اینبار به آرمان نگاه می‌کند

دکتر_شما هم خیلی باید مراقب خانومت باشی

نسخه‌را به سمت آرمان می‌گیرد و ما پس از تشکر کوتاهی از مطب و بعد ساختمان بیرون می‌رویم

داخل ماشین که مینشینیم صدای خنده‌ام مجدد بلند میشود

آرمان درحالی که خودش هم به زحمت خنده‌اش را کنترل می‌کند و استارت می‌زند می‌گوید

آرمان_بخند خانوم بخند……………..تو نخندی کی بخنده

با خنده و بریده بریده می‌گویم

_خب………………..آخه……………..خیلی…………..باحال گفتی

قبل از راه انداختن ماشین با کمی مکث و لحنی خاص می‌گوید

آرمان_همیشه همینجوری بخند……………….خنده‌هات خیلی قشنگ

با این حرفش چیزی در قلبم فرو میریزد و ضربان قلب بیچاره‌‌ام بالا میرود

صدای خنده‌ام ناگهان قطع می‌شود و مبهوت به نیمرخش که در خونسردی ماشین را راه می‌اندازد نگاه میکنم

سعی میکنم بی‌تفاوت باشم اما با ضربان بالا رفته قلبم نمیتوانم بجنگم

نمیدانم چقدر غرق حس و حال خوب حرفش هستم اما با ایستادن ماشین نگاهی به اطراف میاندازم

انرژی فراموش نشود🥰😁

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا : 57

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
62 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
FELIX 🐰
1 سال قبل

عالی👏👏👏

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

ممنون غزل جان دیازپام و قانون عشق هم بذار

saeid ..
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

شما چطوری داخل اون سایت رمان میزارید؟

Fateme
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

ایدی ادمین رو میدید

Fateme
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

چجوری میشه تو رمان وان رمان گذاشت؟

FELIX 🐰
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

تو تلگرام به قادر مدیر سایت رمان وان پیام بدید ایشون هم چند تا سوال میپرسن بعد آیدی ادمین رمان وان رو بهتون میدن بعدش باید به ادمین پیام بدید

Fateme
پاسخ به  FELIX 🐰
1 سال قبل

ایدی این جناب قادر رو میدید؟

نازنین
نازنین
1 سال قبل

ومنی که بعدچندروزاومدم رمانت روخوندم ودلم نیومد کامنت نذارم عالی بودی مثل همیشه

لیلا ✍️
1 سال قبل

به نظرم حلما نقشه رو شروع نکرده به احساسش میبازه…خدایی زوج خوبی میشند اونم با وجود این بچه🤩

قول بده اگه دختر شد اسمشو من بزارم باشه😟

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

دنیا نیاد باشه؟🥺🗿

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

🤣🤣🤣
منم دوست ندارم دنیا بیاد . بدون بچه بهتره . خیلی زود بود 🤣🤣
فقط ماشالله به سرعت العمل ارمان

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

هیقققققققق
من کجام به بی حیا میخوره🤣🤣
من فقط یکم روشن فکرم
آره عزیزممم🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

اصلا تاریک فکر بهتره نه 🤣😈
رو تو فعلا هیچی 🤣
بگو چه حیوونی رو دوست داری تا ورژن زشتش اسمت بشه😀😀

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

تو میشی شراره همه چیز خوار
خوبه؟🤣🤣🤣🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

خوبه بابا غر نزن شراره همه چیز خور🤣🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

غر نزن میگم
تو الان باید بری یه معجون جادویی پیدا کنی که این ستی دافی رو بکنی ستی بسیجی🤣🤣

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

مشکلی نداره ک😂✌

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

من اسم اکپیمون و اینجوزی گذاشتم تو کلاس🤣🤣
منوچ خله معروف به منوچ منحرف که خودمم
کراش زن اعظم ، یه دوستیمه که روی همه چی کراش میزنه حتی تلویزیون🤣🤣
حشمت گشاد معروف به قلی قمه کش دوست صمیمیم هست
فاقد اسم هم یکی دیگه از دوستامه که خیلی آرومه🤣🤣

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ولی من بی حیام😶

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

یکی عین خودم😂✌

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

مگه ط حامله ای ک میگی اره؟🤬

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

اومم🤔..به نظرم آوین قشنگه کوتاه و مفید ، اگه پسر شد بزارش هامین😊

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

من همیشه بچه‌های فامیل میخوان به دنیا بیان تموم خواسته‌ام اینه اسماشون رو خودم انتخاب کنم میدونم پرروعم آخه یکی نیست بگه به تو چه😂

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

ایشالا که به ناله های حضرت زینب دنیا نیاد🔪🤦‍♀️

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Kim Sun_Hee
لیلا ✍️
1 سال قبل

ای وای ادمین کو ؟
داره کفرم درمیاد🤬

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

احتمالا تا ساعت ۱۲ باید منتطر باشی🤣🤣
من که حال ندارم بنویسم 🤣🤣
به بزرگی خودتون ببخشید🤣🤣🙃

saeid ..
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

🔪🔪

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط saeid ..
لیلا ✍️
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

وای نه من از صبح منتظرم☹️

لیلا ✍️
1 سال قبل

بچه‌ها امروز عکس شوهر و برادرشوهر های نازی رو دیدم وایی به چشم برادری انقدر جذابن که نگو😤

لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

نازی‌ام فعلا آقاشون گوشی رو غدقن کرده البته به خاطر سردردش هم هست یه مدت نباید گوشی استفاده کنه ولی باهاش در تماسم خدا رو شکر بهتر شده حالا هفته دیگه قراره برن تهران

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط لیلا ✍️
لیلا ✍️
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

نمیخوام چیزی رو ثابت کنم ولی داستان زندگیش اصلا دروغ نبود من تا از یه چیزی مطمئن نشم حرف نمیزنم

الانم با توجه به تحقیقاتم (😂) تو این چند روز
فهمیدم که نازی دروغی نگفته…کوچه‌باغ رو هم به زودی میذارم😉

لیلا ✍️
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

چه جوری آخه حالا تو یه لحظه بیا پی‌وی

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
1 سال قبل

بچه رو سقت میکرد بیشتر به آرمان ضربه میزدااا/=

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

تا حالا سه تا حیوون و تو یه حیون دیده بودی؟
اگه ندیدی حتما یه سر بزن به مدوان😇
(تبلیغات چرت و پرت به سبک ضحی بزه🤣)

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

🤣🤣🤣

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

میشه شمار تو داشته باشم؟

(تو روز روشن دارم لاس میزنم)

Kim Sun_Hee
Kim Sun_Hee
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

اره خیلی بعدشم من پیشیم/=😂🐈

دکمه بازگشت به بالا
62
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x