نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان انتقام خون

رمان انتقام خون پارت ۵۸

4.3
(233)

بعد از کمی استراحت در اتاق با صدای زنگ در خانه از اتاق بیرون میروم

در چهارچوب در می‌ایستم و آرمان درحالی که دکمه اف اف را می‌زند می‌گوید

آرمان_مامان و خالن تو چرا بلند شدی؟………….سرپا نمون برو بشین

با قدم‌های آرام به سمتش میروم

_نمیشه من برم دراز بکشم اونا بیان پیش من که

دستم را می‌گیرد

می‌خواهد چیزی بگوید اما با صدای زنگ واحد به سمت در می‌رود و من آرام‌تر از او جلو میروم

در را باز می‌کند و خاله و بعد مامان فرشته با لبخند و انرژی بالایی وارد میشود

با دیدن من به سمتم می‌آیند و آرام سلام میکنم

_سلام

خاله محکم در آغوشم میکشد و بوسه‌ای بر روی موهایم می‌زند

خاله_سلام قربونت برم من……….خوبی دختر قشنگم؟

لبخند عمیقی از محبت مادرانه‌اش بر لب‌هایم می‌نشیند و با عقب کشیدن خودم بوسه‌ای بر گونه‌اش میزنم

_خدانکنه خاله جونم………….حالمم خوبه

خاله خداروشکری می‌گوید و کنار میرود

اینبار مامان فرشته جلو می‌آید و بوسه‌ای بر گونه‌ام می‌زند

دستش را پشت کمرم میگذارد و مهربان می‌گوید

مامان_سرپا نمون مادر خوب نیست واست…………….خداروشکر که سالمی

وارد پذیرایی می‌شویم و مامان و خاله بر روی مبل می‌نشینند

میخواهم برای آوردن وسایل پذیرایی به آشپزخانه بروم اما آرمان مانعم می‌شود و مرا بر روی مبل می‌نشاند

خودش به آشپزخانه می‌رود

نگاهی به خاله و مامان می‌اندازم و می‌پرسم

_شما خوبید خودتون؟…………بابا عمو مرتضی خوبن؟

ابتدا خاله جواب میدهد

خاله_خوبیم ما هم عزیزم

مامان_خوبیم مام بابا هم خوبه…………..میخواست بیاد اما اداره کاری پیش اومد مجبور شد بره

سری تکان میدهم و چیزی نمیگویم

نگاهم را درون پذیرایی میچرخانم و تازه حواسم به نبود امیر جمع می‌شود

روبه خانه میکنم و میپرسم

_امیر کجاست خاله؟

خاله چادرش را بر روی شانه‌اش می‌اندازد و میگوید

خاله_رفت ماشینو پارک کنه میاد الان

در همین لحظه صدای زنگ در بلند میشود

نیمخیز می‌شوم که صدای آرمان درحالی که به سمت در می‌رود بلند می‌شود

آرمان_باز میکنم بشین تو

از خدا خواسته بر سر جایم مینشینم

زیر شکمم درد دارد و بلند شدن و گاهی راه رفتن برایم سخت است

باز هم صدای امیر زودتر از خودش می‌آید

امير_سلام سلام من اومدمممم

خنده‌آرامی میکنم و از جایم بلند می‌شوم که سریع به سمتم میآید

_سلام خوبی؟

جلو می‌آید و محکم در آغوش می‌گیردم

امیر_وقتی سرپا میبینمت خوبم……….تو که مارو سکته دادی دختر

لبخندی میزنم و آرام می‌گویم

_فعلا که زندم

ضربه آرامی به کمرم می‌زند

امیر_سالم هستی سالم هم میمونی

آرام می‌گویم

_چشم برادر……………..بشین

بر روی مبل مینشینیم و آرمان با سینی چای وارد میشود

سینی را برای همه می‌گیرد و بعد کنارم بر روی مبل می‌نشیند

کمی به حرف‌های معمول میگذرد بعد از حدود دو ساعت عزم رفتن می‌کنند

اسرار دارند که مرا با خود ببرند اما آرمان نمی‌گذارد و می‌گوید که مراقبم است

آنها می‌روند و آرمان نمی‌گذارد در جمع کردن وسایل کمکش کنم

بر روی مبل دراز میکشم و چشم‌هایم را میبندم

خیلی نمی‌گذرد

که صدای زنگ در بلند میشود

آرمان به سرعت از آشپزخانه خارج می‌شود و درحالی که به سمت در می‌رود می‌گوید

آرمان_باز میکنم

مجدد بر روی مبل برمیگردم و اینبار مینشینم

صدای زمزمه از جلوی در می‌آید و بعد قدم‌هایی که می‌دانم متعلق به دو نفر است

خیلی طول نمی‌کشد که قامت آرمین در پذیرایی نمایان می‌شود

آرمین_سلام

با اخم رو می‌گیرم و از جایم بلند می‌شوم

دستم را بر روی شکمم می‌گذارم و با قدم‌های آرام به سمت اتاق میروم

صدای قدم‌های تند شده‌اش را می‌شنوم و بعد روبه‌رویم قرار می‌گیرد

آرمین_صبر کن هلما

خشم در وجودم زبانه می‌کشد و نگاهش میکنم

_چیه؟…………… میخوای از جونم؟………….چرا دست از سر زندگی من برنمیداری؟

سیب گلویش تکان می‌خورد و آرام میگوید

آرمین_نمیخواستم اینجوری بشه

بغصم سر باز می‌کند و جیغ میکشم

_ولی شد………….سه روز مردم و زنده شدم بخاطر کار تو……….بعد حالا اومدی میگی نمی‌خواستم اینجوری بشه؟

صدای هق هقم بلند می‌شود و کنار دیوار بر روی زمین سر میخورم

صدای قدم‌های تند آرمان را می‌شنوم و بعد در آغوشش فرو میروم

آرمان_جونم………….آروم باش قربونت برم………گریه نکن عمرم

دستم بر روی پیراهنش چنگ میشود و در آغوشش هق میزنم

نشستن آرمین بر روی زمین را حس میکنم

آرمین_هلما؟…………….هلما نگام کن………..نیومدم کارم رو توجیح کنم…………….اومدم عذرخواهی کنم………….اومدم بگم ببخش………..ببخش منو نامردو …………اومدم بگم خریت کردم……………..بگم گند زدم‌ اما خانومی کن و ببخش

لحنش بیش از حد مظلوم شده است و شباهتی به آن آرمین مغرور و خودخواه ندارد

(دوستای قشنگم شلامممم

این دور روز حالم خیلی اوکی نبود که نتونستم بنویسم

چند روزی هم میخوام برم مسافرت و نیستم اما بعدش پر قدرت برمیگردم

حمایت فراموش نشودددد🥺😥😃

دوستون دارم زیادددد🤍✨️

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا : 233

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Ghazale hamdi

غزل نویسنده رمان های دیازپام & قانون عشق🦋 کاربر وبسایت رمان وان🦋
اشتراک در
اطلاع از
guest
41 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

خوش بگذره بهت ولی قبلش قانون عشق رو هم بذار لطفا بعد برو سفر

saeid ..
1 سال قبل

#حمایت
خسته نباشی 😊🌷

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط saeid ..
Ghazale
Ghazale
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

قربونت سعیدیییی🤍✨️🥰

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Ghazale hamdi
saeid ..
1 سال قبل

امیدوارم ادمین ها بازم بیاین😂🤦🏻‍♀️

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ستی نیومد من به قاصدک گفتم تایید کرد

saeid ..
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

قاصدک کیه
آیدی شو میدی؟
و کجا میشه بهش پیام داد😁

راستی ندا هم ادمین هستش؟

saeid ..
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

میشه بگی بیاد بازم تایید کنه؟🥺

saeid ..
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

خواستی بگی قبلش بگو‌ منم‌پارت بدم

saeid ..
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

تلگرام ندارم🥺

saeid ..
پاسخ به  Ghazale hamdi
1 سال قبل

ستی از فردا فک کنم هستش
فرستادم ممنوووون که بهش میگی 🥺🥰

nor
nor
مدیر
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

پارت ها رو ارسال کردم

saeid ..
پاسخ به  nor
1 سال قبل

ممنون ادمین جان

nor
nor
مدیر
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

خواهش میکنم🌹

saeid ..
پاسخ به  nor
1 سال قبل

شما هم نیستی تایید کنی رمانای ما رو🥺🤦🏻‍♀️

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

سعیدی ببخشید🥺
سرم شلوغ شد یادم رفت نگا کنم ببینم فرستادی یا نه🥺😥

saeid ..
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

این چه حرفیه غزل جونی
خواهش میکنم 🥺🥺

لیلا ✍️
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود بچه‌شون کو ؟

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

خوشحالم که دوس داشتی✨️🤍🥰
بیمارستانه توی پارت‌های قبل گفتم😊

Fateme
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود خسته نباشی♥️

Fateme
1 سال قبل

ستی نمیای برا منو تایید کنیی🥲

saeid ..
پاسخ به  Fateme
1 سال قبل

فاطی تلگرام داری؟

Newshaaa ♡
1 سال قبل

عالی غزلی جونم خسته نباشی💋🥲

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  Newshaaa ♡
1 سال قبل

خوشحالم که دوس داشتی نیوشیییی🤍🥰✨️

Tina&Nika
1 سال قبل

خیلی قشنگ بود 💜 عزیزم لطفا قانون عشق هم بزار ❤️❤️❤️

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  Tina&Nika
1 سال قبل

خوشحالم که دوس داشتی عزیزم✨️🥰🤍
انشالا وقتی برگشتم مرتب میزارم چون نرسیدم بنویسم🥺

...Fatii ...
1 سال قبل

عالی بود غزلی

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  ...Fatii ...
1 سال قبل

قربونت عزیزم🤍🥰✨️

𝓗𝓪 💫
1 سال قبل

حمایت از غزاله جوننن
موفق باشی عزیزم

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  𝓗𝓪 💫
1 سال قبل

قربونت حدیثیی🥰🤍✨️

نازنین
نازنین
1 سال قبل

خسته نباشی چندروزنبودیا

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

قربونت نازنینی🤍🥰✨️
آره چند روز اوکی نبودم واسه نوشتن

نازنین
نازنین
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

الآنم که اول مدرسه هاهوس سفرکردی

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

چون تابستون نتونستیم گفتیم تا هوا خیلی سرد نشده بریم

نازنین
نازنین
پاسخ به  Ghazale
1 سال قبل

خوب کاری میکنی عزیزم تامیتونی خوش بگذرون موفق باشی گلم

Ghazale
Ghazale
پاسخ به  نازنین
1 سال قبل

مرسی عزیزممم🥰✨️

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

عالی بود غزل
ولی من چشمم آب نمیخوره آرمین ادم شه

دکمه بازگشت به بالا
41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x