رمان انتقام خون پارت ۵۸
بعد از کمی استراحت در اتاق با صدای زنگ در خانه از اتاق بیرون میروم
در چهارچوب در میایستم و آرمان درحالی که دکمه اف اف را میزند میگوید
آرمان_مامان و خالن تو چرا بلند شدی؟………….سرپا نمون برو بشین
با قدمهای آرام به سمتش میروم
_نمیشه من برم دراز بکشم اونا بیان پیش من که
دستم را میگیرد
میخواهد چیزی بگوید اما با صدای زنگ واحد به سمت در میرود و من آرامتر از او جلو میروم
در را باز میکند و خاله و بعد مامان فرشته با لبخند و انرژی بالایی وارد میشود
با دیدن من به سمتم میآیند و آرام سلام میکنم
_سلام
خاله محکم در آغوشم میکشد و بوسهای بر روی موهایم میزند
خاله_سلام قربونت برم من……….خوبی دختر قشنگم؟
لبخند عمیقی از محبت مادرانهاش بر لبهایم مینشیند و با عقب کشیدن خودم بوسهای بر گونهاش میزنم
_خدانکنه خاله جونم………….حالمم خوبه
خاله خداروشکری میگوید و کنار میرود
اینبار مامان فرشته جلو میآید و بوسهای بر گونهام میزند
دستش را پشت کمرم میگذارد و مهربان میگوید
مامان_سرپا نمون مادر خوب نیست واست…………….خداروشکر که سالمی
وارد پذیرایی میشویم و مامان و خاله بر روی مبل مینشینند
میخواهم برای آوردن وسایل پذیرایی به آشپزخانه بروم اما آرمان مانعم میشود و مرا بر روی مبل مینشاند
خودش به آشپزخانه میرود
نگاهی به خاله و مامان میاندازم و میپرسم
_شما خوبید خودتون؟…………بابا عمو مرتضی خوبن؟
ابتدا خاله جواب میدهد
خاله_خوبیم ما هم عزیزم
مامان_خوبیم مام بابا هم خوبه…………..میخواست بیاد اما اداره کاری پیش اومد مجبور شد بره
سری تکان میدهم و چیزی نمیگویم
نگاهم را درون پذیرایی میچرخانم و تازه حواسم به نبود امیر جمع میشود
روبه خانه میکنم و میپرسم
_امیر کجاست خاله؟
خاله چادرش را بر روی شانهاش میاندازد و میگوید
خاله_رفت ماشینو پارک کنه میاد الان
در همین لحظه صدای زنگ در بلند میشود
نیمخیز میشوم که صدای آرمان درحالی که به سمت در میرود بلند میشود
آرمان_باز میکنم بشین تو
از خدا خواسته بر سر جایم مینشینم
زیر شکمم درد دارد و بلند شدن و گاهی راه رفتن برایم سخت است
باز هم صدای امیر زودتر از خودش میآید
امير_سلام سلام من اومدمممم
خندهآرامی میکنم و از جایم بلند میشوم که سریع به سمتم میآید
_سلام خوبی؟
جلو میآید و محکم در آغوش میگیردم
امیر_وقتی سرپا میبینمت خوبم……….تو که مارو سکته دادی دختر
لبخندی میزنم و آرام میگویم
_فعلا که زندم
ضربه آرامی به کمرم میزند
امیر_سالم هستی سالم هم میمونی
آرام میگویم
_چشم برادر……………..بشین
بر روی مبل مینشینیم و آرمان با سینی چای وارد میشود
سینی را برای همه میگیرد و بعد کنارم بر روی مبل مینشیند
کمی به حرفهای معمول میگذرد بعد از حدود دو ساعت عزم رفتن میکنند
اسرار دارند که مرا با خود ببرند اما آرمان نمیگذارد و میگوید که مراقبم است
آنها میروند و آرمان نمیگذارد در جمع کردن وسایل کمکش کنم
بر روی مبل دراز میکشم و چشمهایم را میبندم
خیلی نمیگذرد
که صدای زنگ در بلند میشود
آرمان به سرعت از آشپزخانه خارج میشود و درحالی که به سمت در میرود میگوید
آرمان_باز میکنم
مجدد بر روی مبل برمیگردم و اینبار مینشینم
صدای زمزمه از جلوی در میآید و بعد قدمهایی که میدانم متعلق به دو نفر است
خیلی طول نمیکشد که قامت آرمین در پذیرایی نمایان میشود
آرمین_سلام
با اخم رو میگیرم و از جایم بلند میشوم
دستم را بر روی شکمم میگذارم و با قدمهای آرام به سمت اتاق میروم
صدای قدمهای تند شدهاش را میشنوم و بعد روبهرویم قرار میگیرد
آرمین_صبر کن هلما
خشم در وجودم زبانه میکشد و نگاهش میکنم
_چیه؟…………… میخوای از جونم؟………….چرا دست از سر زندگی من برنمیداری؟
سیب گلویش تکان میخورد و آرام میگوید
آرمین_نمیخواستم اینجوری بشه
بغصم سر باز میکند و جیغ میکشم
_ولی شد………….سه روز مردم و زنده شدم بخاطر کار تو……….بعد حالا اومدی میگی نمیخواستم اینجوری بشه؟
صدای هق هقم بلند میشود و کنار دیوار بر روی زمین سر میخورم
صدای قدمهای تند آرمان را میشنوم و بعد در آغوشش فرو میروم
آرمان_جونم………….آروم باش قربونت برم………گریه نکن عمرم
دستم بر روی پیراهنش چنگ میشود و در آغوشش هق میزنم
نشستن آرمین بر روی زمین را حس میکنم
آرمین_هلما؟…………….هلما نگام کن………..نیومدم کارم رو توجیح کنم…………….اومدم عذرخواهی کنم………….اومدم بگم ببخش………..ببخش منو نامردو …………اومدم بگم خریت کردم……………..بگم گند زدم اما خانومی کن و ببخش
لحنش بیش از حد مظلوم شده است و شباهتی به آن آرمین مغرور و خودخواه ندارد
(دوستای قشنگم شلامممم
این دور روز حالم خیلی اوکی نبود که نتونستم بنویسم
چند روزی هم میخوام برم مسافرت و نیستم اما بعدش پر قدرت برمیگردم
حمایت فراموش نشودددد🥺😥😃
دوستون دارم زیادددد🤍✨️
خوش بگذره بهت ولی قبلش قانون عشق رو هم بذار لطفا بعد برو سفر
مرسی عزیزم✨️🤍
فعلا نتونستم بنویسم اگه تونستم میزارم اما اگه نشد برگشتم مرتب پارت میدم🥺
مرسی از صبوریتون🤕🥰
#حمایت
خسته نباشی 😊🌷
قربونت سعیدیییی🤍✨️🥰
امیدوارم ادمین ها بازم بیاین😂🤦🏻♀️
ستی نیومد من به قاصدک گفتم تایید کرد
قاصدک کیه
آیدی شو میدی؟
و کجا میشه بهش پیام داد😁
راستی ندا هم ادمین هستش؟
قاصدک ادمین رمانوانه
من تلگرام بهش پیام دادم
نمیدونم
میشه بگی بیاد بازم تایید کنه؟🥺
خواستی بگی قبلش بگو منمپارت بدم
من از فردا نیستم
@Nor_mk7
این آیدی تلگرامشه خواستی بگو بهش
تلگرام ندارم🥺
الان بفرست بهش پیام میدم اما چون تا سلام شنبه نیستم باید بگی یکی دیگه پیام بده یا صبر کنی ستی بیاد
هرموقع فرستادی بگو بهش پیام بدم
ستی از فردا فک کنم هستش
فرستادم ممنوووون که بهش میگی 🥺🥰
پارت ها رو ارسال کردم
ممنون ادمین جان
خواهش میکنم🌹
شما هم نیستی تایید کنی رمانای ما رو🥺🤦🏻♀️
سعیدی ببخشید🥺
سرم شلوغ شد یادم رفت نگا کنم ببینم فرستادی یا نه🥺😥
این چه حرفیه غزل جونی
خواهش میکنم 🥺🥺
خیلی قشنگ بود بچهشون کو ؟
خوشحالم که دوس داشتی✨️🤍🥰
بیمارستانه توی پارتهای قبل گفتم😊
خیلی قشنگ بود خسته نباشی♥️
خوشحالم که دوسش داشتی عزیزمم🥰🤍✨️
ستی نمیای برا منو تایید کنیی🥲
فاطی تلگرام داری؟
عالی غزلی جونم خسته نباشی💋🥲
خوشحالم که دوس داشتی نیوشیییی🤍🥰✨️
خیلی قشنگ بود 💜 عزیزم لطفا قانون عشق هم بزار ❤️❤️❤️
خوشحالم که دوس داشتی عزیزم✨️🥰🤍
انشالا وقتی برگشتم مرتب میزارم چون نرسیدم بنویسم🥺
عالی بود غزلی
قربونت عزیزم🤍🥰✨️
حمایت از غزاله جوننن
موفق باشی عزیزم
قربونت حدیثیی🥰🤍✨️
خسته نباشی چندروزنبودیا
قربونت نازنینی🤍🥰✨️
آره چند روز اوکی نبودم واسه نوشتن
الآنم که اول مدرسه هاهوس سفرکردی
چون تابستون نتونستیم گفتیم تا هوا خیلی سرد نشده بریم
خوب کاری میکنی عزیزم تامیتونی خوش بگذرون موفق باشی گلم
مرسی عزیزممم🥰✨️
عالی بود غزل
ولی من چشمم آب نمیخوره آرمین ادم شه