رمان بخاطر تو پارت چهل و شیش
_اینجوری نگاه نکن هنوز قندم اونقدری بالا نرفته که نتونم شگلات بخورم
لبخندی میزنم مثل اینکه مالکی شوگر خوبیه
بهش نگاه میکنم و میگم:خیلی ممنونم.خدانگهدار
خداحافظی میکنه و بعد میره منم سمت بهزیستی میرم
…..
_سلام آقا رحمان
آقا رحمان درحال تلوزیون دیدنه که با صدای من از جا
بلند میشه.
_به به سلام دختر گلم.از اینورا یاد ما بیچاره ها کردی
شرمنده لبخندی میزنم و میگم:نزنید این حرفو قربونتون برم بخدا نبودم این چند تهران
_حالت خوبه باباجا اوضاع روبه راهه؟
_خداروشکر خوبه همه چی
خداروشکر زیر لب میگه و ادامه میده:برو پیش بچه ها دخترم دلتنگن
به ساختمون نگاه میکنم و میگم:چشم…فقط
بسته رو بالا میارم و میگم:میشه حواستون به این باشه برگشتنی میام میبرمش
بسته رو از دستم میگیره و میگه:به روی چشم.
سری تکون میدم و به سمت ساختمون میرم
توی راه تلفنم زنگ میخوره و آرشه:جانم
_سلام قربونت برم خوبی؟
مثل همیشه مهربونه این پسر ._مرسی دورت بگردم تو خوبی؟
_خدانکنه.تو خوب باشی منم خوبم.با مالکی چیکار کردی؟
_شونه بالا انداختم و گفتم:هیچی یه دور برد منو کارخونه بعدم گفت میخوام برسونمت منم ترسیدم بعدا بپا بزاره برام اومدم بهزیستی
_خوب کاری کردی برگشتنی هم حواست باشه کسی نبینتت من نمیتونم بیام دنبالت ببخشید
_فدای سرت عزیزم…راستی آرش امروز تو اتاق مدیر یه گاوصندوق دیدم گفت حتی توهم رمزشو نمیدونی .حس میکنم توی اون یه چیزایی هست
_تمام مدارکی که من قراره از مالکی جور کنم همون توعه.وگرنه من فعلا مدرک درست حسابی ندارم.من فقط آدرس دارم.یکی از دلایلی که تو سهامدار شدی همینه.باید دنبال رمزش بگردیم.
_یعنی تو هیچ مدرکی نداری؟
_من هم مدرک دارم هم ندارم.مطمئنم توی اون گاوصندوق یه چیزی هست.درواقع مدرک دارم اما فعلا توی دستم نیست.تو نگران نباش با کاوه و فرزاد راجبش حرف میزنم.
_اها اها….ازم پرسید شغل پدرت چیه منم گفتم صاحب کافه است بعد کاوه بگو سوتی نده
_چشم.من دیگه باید برم عزیزم کاری نداری؟
به کسایی کع تو راهرو ان سر تکون میدم و همزمان میگم:نه عزیزم مواظب خودت باش
همچنین میگه و بعد خدافظی میکنیم
به سمت بچه ها که گرد هم نشستن میرم و با جیغ و داد میگم:من اومدم
با خوشحالي میان سمتم و با جیغ داد دورم میگردن دستشونو میگیرم و باهم عمو زنجیر باف بازی میکنیم.
کمی بعد امید تلفن میزنه و میگه که بیا خونه کارت دارم
به سمت خونه حرکت میکنم و وقتی میرسم مستقیم میرم خونه ی حاج رضا
در میزنم و وارد میشم حاج رضا و فاطمه خانم خونه نیستن مثل اینکه با ستاره به سمت اتاق امید میریم و امید رو میبینیم که داره با تلفن حرف میزنه
با دیدن من قطع میکنه و میگه:من با پلیس حرف زدم.باید بریم آگاهی تا با خودت صحبت کنن
حمایت لطفااا❤️🙏
عالی بود فاطمه جان خسته نباشی 🌹
ممنونم💚
خسته نباشی عزیزم 💖
مرسی زهرا جان🩷
قشنگ بود عزیزم ادامهاش رو زود بذار😊
💚
خیلی قشنگ بودی فاطی
خسته نباشی 💫
مرسی♥️
چرا انقدر حمایتها کمه واقعا ناحقیه که رمانت به پنجاه ویو هم نرسیده 🙁
دیگه نمیدونم واقعا چیکار کنم
میخوام چند وقت نزارم کلا
چی بگم شاید طول پارتها رو بیشتر کنی بهتر شه هوم؟
آره منم موافقم فاطمه یه کم بیشتر کن پارت ها رو شاید بهتر شد🥲
چشم
این هفته این رو هم امتحان میکنم ولی اگه نشد واقعا دیگه نمیزارم
رو نگارش هم کار کن از علامتهای ، بین کلمات استفاده کن زیاد نه خواهری یکم فاصله بین متنها بنداز بعضیوقتها یه تغییرات کوچیک خیلی چیزا رو عوض میکنه آیدی تلگرامت رو هم بفرست من یه عکس برای جلدت بفرستم برات
یه وقت ناراحت نشیا چون خیلی دوست دارم و میخوام کمکی کرده باشم به هر حال هممون نویسندهایم و باید هوای همدیگه رو داشته باشیم
لیلا میشه هر نقدی از رمان منم داری بگی ، چون حمایت ها خیلی پایین اومده😪
اون رمان اولیم بیشتر حمایت می شد🤣
تو واقعا قلم خیلی خوبی داری و دلنشینه با توجه به اینکه هنوز اول راهی اینو به واقع میگم 😊
کلا سه تا مرحله تو نویسندگی دارین مرحله اول شروع داستانه که بهتره از اوج و با یه اتفاق آغاز شه که تو اینو به خوبی انجام دادی مرحله دوم یکم جو آروم میشه با شخصیت و روند داستان بهتر آشنا میشیم قرار نیست همینجور پشت سر هم اتفاق تو داستان بذاریم ولی جوری هم نباشه که خواننده از خوندن خسته شه کمی طنز هم چاشنیش میکنیم تو این مرحله مثل آرامش قبل از طوفان میمونه باید مشکلات و درگیریهایی تو رمان ایجاد شه یه موضوع رو هدف قرار میدیم و طبق همون داستان رو ادامه میدیم مرحله آخر هم که کم کم برامون راحت تر میشه باید داستان رو تموم کنیم
میدونی به نظر من موضوع داستانت خیلی خوبه ولی نظر منه سوین رو نباید وارد داستان میکردی میتونست یه موضوع قویتر رو وارد داستان کنی اینکه گرشا با یه باند قاچاقی آشنا شه و چون کینه از تمون زنها داره این کار رو انتخاب کنه و کم کم قدرت پیدا گنه کارش چیه ؟ قاچاق زن به کشورهای عربی اونقدر به کارش ادامه بده و تو خلاف غرق شه که بشه یه آدم دیگه اونوقت یه دختر که از قضا اونم بیگناه به یه شیخی فروخته شده باعث شه نگاهش به زندگی عوض شه
چه ایده های خفنی میدی لیلا😂👌🏻❤
چه کنیم دیگه ضحی کجا رفت😂
من خودم نمیخواستم گرشا رو وارد خلاف کنم..
ارتباطش با مولوی هم بعدا بهش می پردازیم 😁
الان من اکثرا تلگرام رو باز میکنم درباره شیخ و همین چیزاست و من اصلا این رو دوست نداشتم که خودمم اینطوری بنویسم ولی الان یه فکر هایی دارم شاید این رو بهش اضافه کردم
ممنون از اینکه نظرت بهم گفتی لیلا جونم😘
تو صاحب اختیاری هر جور که خودت دوست داری رمانتو بنویسی عزیزم من نظر خودمو گفتم هر مشکلی سوالی داشتی ازم بپرس 💙
ممنون عزیزم🥰
نوشمک خیلی مهمه هاااا
کجایی نوشمک بیا پی وی😪🤣
واقعا حرفات درسته لیلا به نظر منم رمان ضحی خیلی جالب و عالیه👌🏻
البته من با وارد شدن سوین به داستان موافق بودم😁اما به نظرم باید یه کم بیشتر در مورد شخصیت سوین توضیح بده دوست دارم بیشتر بشناسمش من😊
ضحی هم به نظرم خودش خیلی از رمانش ایراد میگیره واقعا باورم نمیشه کسی که این همه قلم قوی و خوبی داره این همه زیبا مینویسه چرا باید این همه ایراد بذاره رو کارش🤦🏻♀️😡😂😂
من خودمم بعضی وقت ها اینجوری میشم بیشتر سر این که خیلی کلا اهل نوشتن جزئیات هستم و آدمی هستم که به جزئیات خیلی اهمیت میدم؛گاهی اوقات فکر میکنم شاید این مسئله برا خواننده ها جذاب نباشه🥲
عشقی به مولا
ولی بیا پی وی
اصلا موندم باید چیکار کنم🥲🤣
اومدم😁😂
پیوی چه خبره😤
خبرای خووووب🤣🤣
بابا سوپرایزه سوپرایززز🤣🤣
اگه سورپرایزه با نیوشا چیکار داری هان ؟
زورم گرفته از حرص🤒
حالا تو هم بیا پی وی🤣
نه عشقم ربطی به سورپرایز نداره اون برای یه کار دیگه اس که میگه😂🤦🏻♀️
ایش حالا میذاشتی اذیتش میکردم🤣🤣
آره دقیقا خودانتقادی و مقایسه کار غلطیه آدم باید سعی کنه از قبلش بهتر بشه و اینطوری حتما موفق میشه
نه عشقم ناراحت برای چی به هرحال شماها سابقه تون بیشتره اطلاعاتتونم بیشتره من اولین رمانمه
ایدی تلگرام هم@Fateme_Hoseinpour
عزیزم اگه کار اولته اصلا ناراحت نباش واقعا قلمت خوبه و باید به خودت ایمان داشته باشی با تلاش و مطالعه میتونی پیشرفت کنی ما هم کمکت میکنیم در این راه😊
تلگرامم بکم ضعیفه به محض درست شدن حتما بهت پیام میدم
من بهش همینو میگفتم بابا من قلم اولم افتضاح بود افتضاح اگه الان یکم بهتر شدم نبین😂
آره اولین رمانم
💚
ایشالا که درست میشه خوشگلم واقعا لایق دیده شدن هستی😊💖
عاالیی بود عشقم منتظریم😘
مرسی نیوشا جان🤍
❤
عالی بود فاطی جونم🧡😍
مرسی تارا جان💚