رمان بخاطر تو پارت ۶۵
_چیکار میکنی دلی.
با شنیدن صدای آرش شکلات از دستم میوفته و برمیگردم و به چشمای ناباورش نگاه میکنم
انگار تازه به خودم میام و میفهمم داشتم چه غلطی میکردم.من داشتم زحمت ده روزمو هدر میدادم.
برمیگردم و با صدای لرزون و دستپاچه میگم:من..نمی….نمیخواستم..دست خودم نبود
انگار حال ترسیده ی منو درک کرد که اومد جلو و گفت:باشه عزیزم…مقصر تو نیستی تقصیر منه که اینارو ننداختم دور.
اما انگار من نمیشنیدیم چی میگه و هی ادامه میدادم:بخدا…من نمیخواستم بخورم..دستم انگار خودش داشت یه کاری میکرد.من نمیخواستم…نمیخواستم
دستامو میگیره و منو میکشه تو بغلش و میگه:هیش..عزیزم آروم باش میدونم نمیخواستی… قربونت برم من.
و سرم رو از روی شال مشکی رنگم میبوسه و بعد منو از بغلش که انگار یه تیکه ای از بهشته درمیاره.
سرمو بالا میبرم و به چشماش که سیلی از آرامش رو تزریق وجودم میکرد نگاه کردم.
ناخودآگاه چونه تم لرزید و چشمام پر اشک شد.خودمو تو آغوشش انداختم.
از حرکتم متعجب میشه و با خنده ای از سر تعجب اسممو شدا میزنه اما من بی اهمیت فقط گریه میکنم.
دستشو دور کمرم حلقه میکنه و آروم نوازشم میکنه و تو گوشم آروم میخونه:
یِکاری کردی با من که یِجوری شَم،
یِکار کردی چِشات تمومِ عالَم شه
یِکار کردی بگم بی تو نمیتونَم،
یِکار کردی دِلَم از ریشه آدم شه
شُدی قلب و تَن و روحَم،
شُدی بال و پَر و جونَم
شُدی، همه ی منظورَم
شُدی گرمایِ این خونَم،
شُدی هرچی که میدونم
و رو هر صحبتِت زومَم
یِکاری کردی نَبینم اصَن رویِ خوشو بی
تو ازَم دنیامو گرفتی به اون چشمات قسَم
یِکاری کردی خرابَم و داغونو ازَت میسازَم اُسطوره فقط
با تعجب سرمو میارم بالا و میگم:چقدر صدات قشنگه.نگفته بودی بهم.
با خنده و شیطنت میگه:پس فکر کردی فقط خودت بلدی قشنگ بخونی؟نخیر خانوم ماهم بلدیم.
لبخندی روی لبم میاد و از بغلش درمیام و میگم:ببخشید که هی دارم اذیتت میکنم.ببخشید که بدون مشورت باهات کاری میکنم.دیگه تکرار نمیشه
_قول؟
به انگشت مردونه اش نگاه میکنم و انگشتمو دورش میپیچم و میگم:قول
و آیا واقعا به قولم عمل میکنم؟کسی نمیدونه
…..
با تشنگی به دور و اطرافم نگاه میکنم.بی جون زمزمه میکنم:آب…آب بدید بهم.
توی بیابونی خشک گیر افتادم و هر طرف فقط خشکی و خشکی و خشکی.
از دور سایه ای میبینم.بیشتر که دقت میکنم آرش رو میبینم.
به سمتش قدم برمیدارم و سرعتم رو بیشتر میکنم.میدوام.هر چی میرم نمیرسم.داد میزنم:آرش
اما صدام در نمیاد.
با صدای ترک برداشتن چیزی به پایین نگاه میکنم و یه سری ترک رو میبینم.
به زمین نگاه میکنم که شکافته میشه و بین منو آرش فاصله میندازه و نزدیک بود که بیوفتم توی شکاف اما دستی از پشت منو میگیره و بعد که به پشتم نگاه میکنم.چشمای سرد رضایی جلوی چشمام میاد
رضایی اروم زمزمه میکنه:با دم شیر بازی کرد.
با ترس به سمتی که آرش بود نگاه میکنم اما آرش هی داره از من دور تر و دور تر میشه.
میخوام داد بزنم آرش اما صدام در نمیاد. و بعد رضایی منو هول میده و من توی شکاف میوفتم.
….
با نشستن دستی روی شونم با ترس از خواب بلند میشم
نفس نفس میزنم .به ستاره ای نگاه میکنم که با لیوان آب جلوی من روی تخت نشسته.
_بیا قربونت برم خواب بد دیدی.
لیوان آب رو میگیرم و یک نفس سر میکشم.
_ستا…ولم کرد.افتادم تو دره.
_کی ولت کرد؟
_آ..آرش.
اخمی میکنه و میگه:کم چرت و پرت بگو.طفلک ده روز کم زحمت کشیده؟کم دورت گشته؟کم قربون صدقه ات رفته؟با دیگه یکی از دورم ببینتش میفهمه طرف عاشقته ما که دیگه میدونیم باهم تو رابطه اید.
با حرفای ستاره یکم آروم میشم اما همش اون صحنه که بینمون شکاف افتاد و آرش از من دور شد میاد جلوی چشمم.
یعنی چی میشه خدایا؟
….
صبح زود یا سر و صدای زیاد از خواب بلند شدم.
دستم رو که خیلی درد میکرد مالش دادم.از جا بلند شدم و از اتاق خارج شدم.ستاره رو در حالی که داشت کابینت هارو تمیز میکرد دیدم.
با صدای گرفته و خش دار پرسیدم:چیکار میکنی؟
با شنیدن صدام سر برگردوند و گفت:عه.سلام بیدار شدی؟هیچی دارم اینجاهارو از وجود اون مواد منحوس پاک میکنم.
_نرگس کو؟
_فک کنم کلاس داشت رفت دانشگاه.
روی صندلی میشینم و میگم:دستت درد نکنه.همتون این چند وقت خیلی تو زحمت افتادید. تو امید .خوب شم جبران میکنم براتون.
اخم کرده میگه:این چه حرفیه دیوونه تو خوب شی سلامتیت برای ما جبرانه خودش.
لبخندی میزنم و صدای قار و قور شکمم بلند میشه.
_پاشو بریم پایین امید رفته نون تازه خریده یه صبونه بزنیم تو رگ.
سر تکون میدم و با سختی بلند میشم.درد زیادی رو توی پاهام حس میکنم و ناگهان میوفتم
.روی صندلی میوفتم و یکم استراحت میکنم.ستاره دستمو میگیره و به کمک ستاره به پایین میریم تا صبونه بخوریم.
…
_بیا دخترم بیا عزیزم بخور جون بگیری.
لیوان شیری رو که فاطمه خانوم بهم داده از دستش میگیرم و میگم:مرسی خاله.خوبم بخدا من.
آقا رضا میگه:الحمدالله که بهتری.
رو به امید میگه:امید جان بابا این آقایی که میاد پیش دلارام مطمئنه؟
امید لقمه شو قورت میده و میگه:آره بابا جان.مطمئنه متخصصه.
سر تکون میده و میگه:نگفت چقد طول میکشه تا حالش بهتر شه؟
_بستگی داره به مقاومت بدن دلارام.بعضی ها هستن تا هشت ماه طول میکشه ولی یکی هست تو دوماه هم ترک میکنه کامل.
فاطمه خانوم دستشو رو به آسمون میگیره و میگه:خدایا بچمو به خودت سپرده ام.این دختر دست گلمو سالم بهم برگردون
کمی با درد از جا بلند میشم و تشکری میکنم.و به سمت خونه حرکت میکنم.
در طول روز خستگی زیادی رو احساس میکنم.همیشه خوابم.البته که تو خوابم اروم نیستم.
خواب های وحشتناک.درد.
درد غیر قابل تحملی رو توی هر اندامم حس میکنم.و دکتر قربانی گفته این عادیه بعدا حتی بیشترم میشه
….
(راوی)
روز ها میگذشت و میگذشت.سخت بود روز هایی پر درد.روز هایی که گاهی دست های دلارام رو میبستن.گاهی در رو روی اون قفل میکردن.
آرش پیگیر کار های مالکی بود و سعی در پیدا کردن رمز گاوصندوق بود.
امید با تیم پلیس آماده ی اشاره ای از طرف آرش بودن.
اما هیچکس به جز دلارام نمیتونست به گاوصندوق دسترسی پیدا کنه
بعد از یک ماه و بیست روز دلارام دوباره پا به کارخونه گذاشت.
دلارام که این روز ها درد امونش رو بریده بود اما مقاومت میکرد.
دلارامی که هر شب خواب های مختلفی میدید اما همرو به فال نیک میگرفت و سعی میکرد حالشو خوب کنه.
کاری که بعد از مرگ پدر و مادرش اونو خوب یاد گرفته بود.
…..
(دلارام)
نیشگونی از گونه ام گرفتم تا رنگ و روح به صورتم برگرده
.
چشم های گود افتاده ام رو با کرم پوشونده بودم.
وارد کارخونه شدم و مستقیم به سمت اتاقش رفتم.
به نظرتون برای رمان تو برای او از اون پارت هایی که دیالوگ های آینده رو میگفت بزارم؟
خیرررر😂😂
چراااا😂
بچهها کامنت اون ناشناس رو زیر رمانم دیدین؟ یه وقت جوابشو ندین فقط میخوام بدونم کیه که داره اذیتم میکنه
کدوم پارت؟
من ندیدم هنوز
نوشدارو دیگه 😂
من نمیرم از کنجکاوی؟🤣
که کیه 🤦🏻♀️
دیدم
باز همون داستان ناشناس که میاد میگه خیلی کشش میدی😂💔
آره بهشم گفتم ناشناسی ولی عجیب برام آشنایی گفتم خودشو الکی خسته نکنه
چقدبدم میاداز همچین آدمایی واقعا یه عقده ای به تمام معناست
ببین ایمیلش همون قبلیاست؟
باید ادمین ها چک کنن
ولی اهمیتی نداره که کیه اصلا مهم نیست
چون همه تقریبا میدونیم😌
جواب کامنتش بنویسید:
تلاشت ستودنیه 🤣
منتظربودم لیلا بیاد دعوامکنه نیومده هنوز تانیومده من فرارکنم🤣
🤣🤦🏻♀️
دعوای چی 🤔 😅
فقط حرصم میگیره که اون آدم پشت اون گوشی کیه ؟
منم بخداخیلی دوست دارم بدونم اون مریض روانی کیه
اهمیت بهش ندین هر چقدر که بیشتر بولد بشه بیشتر به کارش ادامه میده ندید بگیرینش کلا بچه ها بذارید عقده های درونشو خالی کنه بشینه سر جاش
نیوشا میای پی وی😂
آره عزیزم
متاسفم دیرگفتی جوابشو دادم براش نوشتم کسی مجبورت نکرده نخون
🤣🤣🤣🤦🏻♀️
این روزا زیادی حاضرجواب شدم ازاون پوسته ی مظلومیتم اومدم بیرون بدم اومدبیرون دیروز امیرعلی بهم میگه این زبونو ازکجاآوردی اینهمه وقت کجاقایمش کرده بودی آخه نیست زیادی درازه قایم شدنی نبوده🤣#جنگبامظلومیت🤣
فقط هشتگی که زدی🤣🤣🤣🤣
حال کردی🤣🤣🤣
زیااااد 😂
هستی؟
واییی کاش زودتر حالش رو به راه بشه بچممم🥲
عالیی💖
مرسی نیوشا جونم♥️
۲۰ تا کامنتی که یکیش هم راجب رمان نبوده😂😂💔
ببخشید عزیزم من فقط این پارت روخوندم وعالی بودی ایشالاوقت کردم ازاولشومیخونم اگرم وقت نکردم ازاین به بعدشودنبال میکنم خسته نباشی گلم
این چه حرفیه نازنین جون
امیدوارم اگه خوندی دوستش داشته باشی♥️
حتما دوستش دارم عزیزم پیداست قلمت خوبه
♥️
من خوندم فاطمه جان
فقط پیام لیلا رو دیدم فراموش کردم کلا
مثل همیشه عالی بود رمانت اگر میشه فردا هم که تعطیل هستی پارت بده
ممنون
خسته نباشی
آره متوجه شدم
امروز فردا که حتما از تو برای او پارت داریم
ولی بخاطر تورو مطمئن نیستم اگه برسم یه پارت میدم نه در این حد طولانی ولی خب
مرسی که خوندی♥️
به خاطر تو رو بده فردا🙏😂
چشم
آخه مگه میشه کامنت برای رمانت نذاشت به خدا وقت نکردم بخونم ولی کارت حرف نداره اینو بدون به تلاشت ادامه بده
بله منم شلغمم جوابمویه وقت ندیا
دورت بگردم من♥️
#حمایت از فاطمه گلییی✨️🥰🤍
♥️
آخ دلی چقدر عذاب میکشه دلم براش سوخت😥 مرسی بابت این پارت زیبا و طولانی
🥲♥️
فاطمه جون عالیه خوابش یعنی جدایی بین آرش و دلارم البته اگه جدایی هم اتفاق بیفته احتمالا بخاطر معتاد شدن دوباره دلارام باشه فکر نکنم دلارام خودش معتاد بش. زیبا بود۱۰۰امتیاز اینکه با انرژی پارت بعدی رو بدی،🙂
ببینیم تو پارت های بعدی چه اتفاقی میوفته
مرسی از اینکه انقد بهم انرژی میدی نسرین جان♥️
خسته نباشی عزیزم.
هم طولانی بود هم عالی
مرسی عزیزم♥️