رمان رزا پارت سه 3
دیدم فقط دارم خودمو خیط میکنم بیخیالشون شدمو زود سوار جنسیس زردم شدم و رفتم سمت خونم
خدایا من چه غلطی بکنم من میخواااام مدل بشممم این آرزوی روز و شبم شده بود پدرم قبول نکرد کارام اوکی کنده برم اروپا مدل بشم میگفت بدرد این کار نمیخورم واقعا هم راست میگه آخه من با این هیکلم همون قبولم میکنن
با کلی اصرار راضی شد برام خونه جدا بگیره که شاید از فکر مدلینگ شدن در بیام ولی نشد که نشد بابام وضع مالی خیلی خوبی داره بهم قول داده اگه هیکل ایده ال بسازم پول میده برم مدل بشم منم از رژیم گرفته تا باشگاهو امتحان کردم فقط دو کیلو کم کردم پشت چراغ قرمز نگه داشتم
_هییی خدایا کرمتو شکر واقعااا
طرف هیکل بیسته بیست ولی قیافه نداره یکی همشو داره پول نداره
یکی مثلِ نکبت هم پول دارم هم قیافه هیکلشو ندارم کلا مشکل داری با آدمات یا با من حال نمیکنی خداجون بگو تکلیفمووو بدونم..
همون موقع یه پسر بچه کوچولو که روزنامه میفروخت زد به شیشه دلم برای این بچه ها میسوزه بزار یه روزنامه ازش بخرم طفلی با این سن گناه داره شیشه رو دادم پایین یه ده تومنی از کیفم بیرون آوردم که بدم بهش
_سلام کوچولو میخوای روزنامه بفروشی؟
یه رورنامه از دستش کشیدم بیرون و گزاشتم رو داشبورد
_نه خاله نمیخوام روزنامه بفروشم..
_پس چی میخوای؟
_خاله اصغر منو اذیت میکنه بیا بترسونش..
چشمام تا اخرین حد باز شده بود..
این دیگه آخرش بود من دیگه تحملشو نداشتم
_بچه مگه من لولوخورخوره ام
_نه ولی گنده ای.
بی توجه به چراغ قرمز پامو تا ته گزاشتم روی پدال گاز
وای فقط بچه هه رو😂😂😂