رمان رزا پارت چهار 4
با بی اعصابی در خونمو محکم بستمو وارد شدم روز کلافه کننده ای داشتم
لباسامو دراوردم و پرت کردم رو مبل خودمم انداختم روش حالا من باید چکار کنم؟ من چجوری بیست و پنج کیلو وزن کم کنم؟نُچ نمیشه من باید انجامش بدم
گوشیمو دراوردم و رفتم تو گوگل کلی راجب وزن کم کردن و تناسب اندام سرچ کردم ولی هیچ کدوم بدرد من نمیخوردن قرصای لاغری هم عوارض داره نمیخوام مریض بشم یهو چشمم افتاد به روزنامه ای که از اون پسر بچه ی بی ادب گرفته بودم
_پسره ی لوس میگه بیا بترسونش آخه عنتر مگه من خوناشامم یا دیو دو سر
روزنامه رو برداشتم وبازش کردم با چشم دنبال کادری که راجب رژیمی نمیدونم ورزش آسونی و اینجور چیزا میگشتم یه متن نظر جلب کرد راجب بهترین مربی خصوصی بدنساری و تناسب اندام نوشته بود چشمام از خوشحالی برق زد خودشه همونی که میخواستم
_یووهووووو الان میزنگم بیاد خداحافظ بیست و پنج کیلو وزن اضافی
شمارشو گرفتم و گوشی رو گزاشتم کنار گوشم
عزیزم پارتا روهمینطور منظم بذار
ممنون از نظرت مطمئن باش تا آخر ادامه میدم