نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان رویای ارباب

رمان رویای ارباب پارت ۱٠

4.5
(128)

دیگر کمری برایش نمانده بود!
خسته روی مبل افتاد…

صدای زنگ در، دوباره او را از جا بلند کرد و یک چادر گل گلی روی سرش گذاشت رو در را باز کرد

سیاوش بود!

_سلام خوبین؟!

چادرش را کمی جلوتر کشید
_سلام ممنون

ظرف آش رشته را جلو برد
_بفرمایید

ظرف را از دستانش گرفت
_ممنونم، خیلی زحمت کشیدین
از مادرتونم تشکر کنین

_خواهش میکنم نوش جانتون
رهاخانوم بهترن؟!

لبخند زد
_خداروشکر خوبن

_خب پس خداروشکر
اگه کاری داشتین حتما به من بگین تعارف نکنین

_دستتون دردنکنه

_خواهش میکنم خداحافظ

زیرلب خداحافظی گفت و در را بست

نگاهش افتاد به ظرف آش که در دستش بود

وارد خانه شد و چادر را از سرش برداشت

از آشپزخانه، قاشقی برداشت و یه قاشق از آش را خورد

یاد آش های مادرخودش افتاد
دستپختی که داشت، هیچ کس به پایش نمیرسید!

همیشه پدرش تعریف دستپخت مادرش را میکرد!

سیاوش هم پسر همسایشان بود، ۳٠ سالش بود ولی هنوز مجرد بود

قبلا….اون موقعه ها که پدر و مادرش بودند، مادر سیاوش، میخواست او را برای پسرش درست کند

همیشه او را عروسم صدا میزد!

ولی همیشه اونجوری که دلت میخواد پیش نمیره…همیشه یه اتفاق بد می افته که همه چی خراب میشه!

درد کمرش کم بود، پا درد هم گرفت
تازه آشپزخانه را هم تمیز نکرده بود!

گوشی اش را گرفت، باید یک زنگ به آیدین میزد و میگفت امشبم نمیتواند بیایید

شماره اش را گرفت بعد از چند بوق صدای دخترونه ای به گوشش خورد!

_سلام

صدای آهنگ و جیغ و دست زیاد می آمد!

_سلام…آقا آیدین هستن!؟

_شما؟

_میشه اول خودتونو معرفی کنین!؟

_من دوست دختر آیدینم

پس نیوشا این بود…

اصلا به تو چه ربطی داره؟نباید مپرسیدی تو کیشی مگه!؟

_میشه گوشی رو بدین بهشون؟
کارشون دارم

_فعلا داره میرقصه، بای

گفت و قطع کرد!

اصلا به من چه؟
اون خودش پی عشق و حال خودشه پسره ی زشت بی ریخت

***

با ناز و عشوه کنارش نشست
دستش را روی شانه اش گذاشت

_خوبی قلبم!؟

نگاهش را به او داد که یک آرایش خیلی غلیظ روی صورتش نشسته است و موهایش باز روی شانه هایش هست…

_ولم کن تینا

زیادی مشروب خورده بود و مست کرده بود
دستش را روی سرش گذاشت و چشم هایش را بست
ولی با صدای تینا به چشمانش را باز کرد…

_یکی بهت زنگ زده بود، سیوش کرده بودی رویای ارباب!
کی بود این دختره!؟

_چرا گوشیو بهم ندادی؟؟؟؟
اصلا به تو چه!؟

_نامزدتم ناسلامتی!

پوزخند صداداری زد
_این نامزد بودن با منو باید با خودت به گور ببری

گوشی اش را محکم از دستانش کشید

شماره ی دخترک را گرفت
بعد از چند بوق….جوابش را داد

_سلام آقا آیدین

صدای آهنگ خیلی زیاد بود
بلند شد در اتاق رفت و در را پشت سرش بست

_الو؟؟؟

_سلام رویا خوبی

_ممنونم

_کاری داشتی زنگ زدی!؟

_میخواستم بگم نمیتونم بیام سرکارم
خیلی کار دارم

_باشه هیچ مشکلی نیست

_آیدین….آیدین عشقم!؟

باز هم صدای مسخره ی تینا!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا : 128

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
24 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

اول

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

من با این چیزیکه رویا رو سیو کرده نمیتونم مثبت فکر کنم😳😳🥺🤕

saeid ..
1 سال قبل

عالی بود خیلی قشنگ بود سحری 🥺🥰

Ghazale hamdi
1 سال قبل

خیلی کنجکاوم بدونم چرا رویا رو اینجوری سیو کرده🧐🤔
عالی بود سحری فقط تروخدا طولانی‌تر پارت بده🥺✨️😘

HSe
HSe
1 سال قبل

خسته نباشی سحرجون … عالی بود 💜
چرا همین اول کاری رویا رو اون جوری سیو کرده بود 🤔
حس خوبی نسبت به آیدین ندارمااا از الان بگم 🤕

HSe
HSe
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

😅😅

Fateme
1 سال قبل

چرا رویارو اینجوری سیو کردهه؟نکنه خبریهه
تروخدا یکم طولانی تر باشه
عالی بود

Nushin
Nushin
1 سال قبل

قلمت مانا🔗

لیلا ✍️
1 سال قبل

مگه نگفت نیوشاست بعد چرا آیدین صداش زد تینا؟؟

اونجایی که گفت مادر سیاوش میخواست منو واسه پسرش درست کنه خنده‌ام گرفت مگه غذاست🤭🤭

خوش برگشتی سحر‌جان😍

تارا فرهادی
پاسخ به  لیلا ✍️
1 سال قبل

رویا گفت حتما نیوشاست همون که اسمشو زیر لب میگفت آیدین نگفت نیوشاست

تارا فرهادی
1 سال قبل

_آیدین….آیدین عشقم
آیدین عشقمو زهرمار آویزون نچسببب
رویای ارباب
حتما آیدین اربابه از رویا خوشش اومده اسمشو نوشته رویای ارباب 😕
مرسی سحری جونم💜😍

تارا فرهادی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

واقعا🙂
سحری چه چشمایی داری ماشالا حالتشون گربه ای سبز هم که هستن دیگه همه چی تمومه این چشمای خوشگلت 😍😍😽

تارا فرهادی
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

چه جاااالب😍😍

دکمه بازگشت به بالا
24
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x