نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان رویای ارباب

رمان رویای ارباب پارت ۲۱

4.2
(234)

_اصلا معلوم هست کجایی؟! خیره سرت ،ناسلامتی مدیر عامل این شرکتی
حالا یه اتفاقی بی افته یه چیزی بهم بخوره به من میگی کله پوکی!
اخه تو که عقل کلی چه غلطی کردی!

_چه طرز حرف زدنه بی ادب
کار داشتم

_کارت چیه دقیقا؟گمشو بیا شرکت

_ولم کن اعصابم خورده امید
باید تنها باشم

_چیه؟رویای ارباب باز دست رد به اربابش زده!؟

_اوهوم!

_همون بهتر زنت نمیشه….چرا باید با توعه معتاد بی همه چیز ازدواج کنه

_من معتادم؟!

_نیستی؟

_چرا هستم….تو از کجا میدونی

قهقهه ای میزند که زهرماری نثارش میکنم و تلفن را قطع میکنم
باید یک زنگی به تینا بزنم……با پول میتوانم خرش کنم!

بعد از چند بوق جوابم را میدهد

_سلام خوبی؟

صدای پر از عشوه اش به گوشم میرسد

_سلام نفسم تو خوبی؟

پوزخندی میزنم
_امروز بیکاری؟!

_آره قلبم بیکارم….

_میخوام ببینمت!

_چه عالی…حتما!کجا ببینیم همو؟

_کافه
آدرسش رو برات پیامک میکنم

بدون اینکه منتظرش باشم تماس را قطع میکنم
آدرس کافه را برایش ارسال میکنم و گوشی را کنار میگذارم
به سمت حموم میرم….باید یک دوش میگرفتم تا سرحال بشم!

با حوله تنم را خشک میکنم و لباس هایم را میپوشم….تیشرت اسپرت سفید که نوشته های سیاه دارد
با یک شلوار اسلش سیاه
بی حوصله موهایم را خشک میکنم و شانه میکنم
هنوز هیچی نشده دلتنگش شده ام….
نگاه به عکس دونفره مان میکنم که هردو بچه بودیم….کاش برگردیم به همان زمان!

بر روی چهره اش،از روی عکس بوسه ای میزنم و سرجایش میگذارم
کیف پول و کلید و موبایلم را میگیرم و از خانه خارج میشوم

سوار بر ماشین،از در خانه بیرون میروم و به سمت کافه میرونم….

من بی تو از مرزای نا آروم دلتنگی به تنهایی گذشتم

دنیا نمیفهمه من از دلبستگی های چه دنیایی گذشتم

من بغض کردم بعد تو دلبستگی هامو ولی چیزی نگفتم….. چیزی نگفتم

من دفن کردم بعد لبخند تو رویامو ولی چیزی نگفتم….. چیزی نگفتم

این بی تفاوتی این اشک و آه من کار دل توئه یا اشتباه من

گم میشه دلخوشی توی نگاه من

جایی نمیرسه بعد از تو راه من

این بی تفاوتی زخم رو قلبمه هرجا برم تویی هرچی بگم غمه

اصلا چرا هنوز حرفاتو یادمه حال تورو هنوز میپرسم از همه

با غم آهنگ را زمزمه میکنم….درد دلم کمی آرام میگیرد

سردرگمم تو هر خیابونی که ما یک شب ازش با هم گذشتیم

بی مقصدم مثل اتوبانای غمگینی که ما تا صبح گشتیم

از هر دری گفتم برات اما فقط دیوار دورم کشیدی

چشمای من بودی ولی چشماتو بستی روی هر چیزی که دیدی

این بی تفاوتی این اشک و آه من کار دل توئه یا اشتباه من

گم میشه دلخوشی توی نگاه من

جایی نمیرسه بعد از تو راه من

این بی تفاوتی زخم رو قلبمه هرجا برم تویی هرچی بگم غمه

اصلا چرا هنوز حرفاتو یادمه حال تورو هنوز میپرسم از همه

به خودم که آمدم روبروی کافه بودم
از ماشین پیاده شدم و ریموت را زدم و وارد کافه شدم
از دیدن تینا که زودتر رسیده بود یک تای ابروهایم بالا پرید!

برایم دست تکان داد که سرم را برایش تکان دادم و به سمت میزش رفتم
جلویش نشستم

_چطوری؟

خیلی سرد جوابش را دادم
_خوب نیستم

_اوهوم…مشخصه آیدین سابق نیستی!

لبخند تلخی روی لبهام میشیند
من خیلی وقته اون آیدین سابق نبودم!

نفس عمیقی میکشد و جعبه ای جلویم میگذارد!

یک تای ابرو هایم بالا میپرد….
تا آنجایی که یادم می آید تینا بی دلیل برای کسی کادو نمیخرید!

_این چیه!؟

تک خنده ای میکند
_خب چرا بازش نمیکنی؟؟؟؟؟

نفس عمیقی میکشم…سعی میکنم آرام باشم
جعبه را باز میکنم ،با دیدن محتوای درونش اخم هایم بهم گره میخورد!

_این عکس سونو هست….گفتم بهت نشون بدم

یک عکس سونو و یک پستونک و کفش!

جعبه را به سمتش هول میدهم
_بده به باباش
نه به من!

نمیگذارم حرفی از دهنش خارج شود….سریع بلند میشوم

_تینا
دارم بهت هشدار میدم….وای به حالت اگه بیای سمتم، روزگارت رو سیاه میکنم………..میدونی که میتونم!

اجازه حرف زدن را به او نمیدهم و سریع از کافه خارج میشوم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 234

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

Sahar mahdavi

✌️😁
اشتراک در
اطلاع از
guest
17 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saeid ..
1 سال قبل

مگه با تینا کار نداشت؟!
چرا چیزی نگفت بهش نگفت و رفت!

و اینکه من حس میکنم واقعا بابای بچه آیدین هستش 🤦🏻‍♀️

زیبا بود خسته نباشی

Ghazale hamdi
1 سال قبل

تینا چقدر چندشه🤢
بازم میگم از آیدین خوشم نمیاد☹️🤕😥🥺
پس مگه قرار نبود با پول خرش کنه
حس آیدین واقعا خنگه☹️
عالی بود سحریی✨️🥰🤍

زن اول سامی😜😆
زن اول سامی😜😆
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

دیگه نمیخوام بهت اعتماد کنم پس میگم خوب نیست😆😆😥

لیلا ✍️
1 سال قبل

چه گیری افتاده آیدین😳😬

من که شک دارم کار آیدین باشه، تینای به ظاهر زرنگ دنبال موقعیته😑

خسته‌نباشی، خونبس رو هم بذار فقط کوتاه نباشه لطفا☹️

لیلا ✍️
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

دمت گررم😎😍

LEKA .
LEKA .
1 سال قبل

🤢🤮

saeid ..
پاسخ به  LEKA .
1 سال قبل

چیزی شده تانسو‌؟!

LEKA .
LEKA .
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

آره از این تینا بدم میاد دوست دارم بکشمش🗡🗡🗡

𝓗𝓪 💫
1 سال قبل

اه چقدر من از تینا بدم میاد😑😒
خسته نباشی عزیزم 💗

دکمه بازگشت به بالا
17
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x