رمان کاوه پارت 12
چشمانم را باز کردم
روی تخت بودم آن هم در اتاقی که اصلا برایم آشنا نبود
با سرگیجه بلند شدم و هر چند قدم زمین میافتادم
خودم را به در رساندم
دستگیره را کشیدم
یکبار
دوبار
بسته بود …
همان پشت در افتادم
من…من که داخل ون بودم
باربد؟
مشت هایم بی حال به در کوبیدم
انگار هیچکس در خانه نبود!
دهانم خشک شده بود
گلویم میسوخت
نگاهم به پارچ آب افتاد
خودم را می کشاندم تا به آب برسم اما مگر نایی مانده بود ؟
صدای چرخیدن قفل درون د را شنیدم
سر برگرداندم
باربد بود
سر روی زمین گذاشتم و چشمانم را بستم
صدای پایش را می شنیدم که نزدیکم توقف کرد
باربد _ چطوری بچه؟
_ آ..آ
باربد _ چی میگی؟
چرا نمیفهمید؟
_ آ…
با دست اشاره به پارچ آب کردم
انگار فهمید
دستانم را گرفت و کشاندم کنار تخت
تکیه به تخت دادم و همچنان خیره نگاهم می کرد
لیوانی پر آب کرد و جلویم گرفت
دست بلند کردم تا لیوان را بگیرم اما لیوان را دور کرد
باربد _ یه سوال ازت میپرسم اول جواب بده بعد آب بخور
بی حوصله سری تکان دادم و نگاهش کردم
باربد _ چقدر اطلاعات راجب ارسلان و پاشا و …داری؟
سوالی نگاهش کردم
باربد _ ببین بچه من نه باربد منتظری ام نه باربد مال خر
پس درست فکر می کرد
اما اگر اینها نبود پس که بود ؟!
لیوان آب را از دستش گرفتم و تا ته یه سر خوردم
_ توقع نداری که همه چیو بگم؟تو حتی اسمتم نمیگی؟
جمله ام تا تمام شد کلمه سهیل از زبانش خارج شد
_ سهیل؟
سهیل _ سهیل رادمنش
_ کارت چیه؟
سهیل _ دیگه داری خیلی سوال میپرسی جواب منو بده
_ خیلی ساده ای الان میخوای واست همرو بگم؟
سهیل _ نگو من که خودم در میارم توام به جرم همکاری نکردن با پلیس نامه اعمالت همونجوری میره دست پلیس
پلیس؟
چه ربطی به پلیس داشت؟
_ الان تو پلیسی؟
سهیل _ بل فرض که باشم
_ جدی تو پلیسی ؟
سهیل _ خب بعدش؟
_ خیلی خنده داری
و زدم زیر خنده که سهیل با قیافه پوکر خیره ام شد
لیوان را روی زمین گذاشتم
_ اگه منظورت اینه باهات همکاری کنم تا تخفیف تو جرم واسم بزنی خب سخت در اشتباهی من آدم فروش نیستم
سهیل بلند شد و رفت سمت در اتاق
هنوز خارج نشده صورتش را چرخاند طرفم
سهیل _ میتونی همکاری نکنی اما بشین حساب کن ببین چقدر جوون بدبخت کردی چندتا دختر و پسر و معتاد کردی بعد اونوقت واسه من ادای شاخ بودن در بیار
کاری که تو داری میکنی هیچی نداره هیچی جز زندان و اعدام
و در را محکم بست
چرت میگه
میخواد من عذاب وجدان بگیرم
خب چیکار کنم؟
میخواستن نکشن
مگه من گفتم بشینین مواد بکشین
خودشون خریدن
خودشون خواستن
من کاره ای نبودم
من فقط یه قدم براشون برداشتم قدمای بعدی رو خودشون برداشتن
من کسیو معتاد نکردم خودشون معتاد شدن
من کاری نکردم!
کی جنسای سیروسو دزدید؟
کی جنساشو که مثلا عالی بود چند برابر فروخت؟
کی شیفته پول و قدرت بود ؟
کی میخواست ویلا داشته باشه؟
کی رفت دنبال آدمایی مثه پاشا ؟
کی با متین دوست شد تا به کیا و کوکائیناش برسه؟
من نبودم!
_ اصلا من بودم که چی ؟ ها که چی ؟ آره من تدارک چی منقل مردم شدم اما هیچکی نگفت چرا ؟
من درد دارم
زخم دارم
من مادر نداشتم
من بابای درست حسابی نداشتم
من زندگیه درست حسابی نداشتم
من رنگ تراولو سال به سال نمی دیدم
من مقصر نیستم
من مقصر نیستممممم
من مواد فروش نیستم
من ساقی…
یهو یادم افتادم که تو گوشی ارسلان چی سیو بودم
ساقی اعظم
ساقی ام بودم ؟
یه بار
فقط یه بار
بلند شدم و در را باز کردم
بعد اینهمه سال کسی پیدا شده،بود که من را مقصر مرگ و اعتیاد مردم میدانست
من چکاره بودم؟
یقه کسی مثل سیروس را باید می گرفت نه من
از پله ها پایین رفتم و بلند بلند صدایش زدم
مردی که صبح در ماشینم انداخت و با اسلحه بر سرم زد از آشپزخانه خارج شد
_ توام پلیسی حتما؟
مرد _ بادیگاردم
_ بادیگارد؟
مرد _ اسمم سیاوشه
_ پلیسا مگه بادیگارد دارن؟
سیاوش _ گشنته برو یه چی بخور اینجا ناهار شام خبری نیس
_ کجاست اینجا ؟
از کنارم رد شد و جوابم را نداد
چشمانم را از حرص بستم لب روی هم فشردم
من کاوه بودم کاوه رشیدی
نمیگذاشتم گولاخی مثله سیاوش اینجور با من حرف بزند
من کاوه بودم همان که محله از ترسم در خانه ها قایم میشدند
سمت طبقه پایین رفتم و در اتاق را بازکردم
اتاق خیلی بزرگی بود با هفت هشت ده تا سیستم و…
چشم چرخاندم از بین آن جمعیت سهیل را پیدا کردم
_ سهیل
هدفون روی گوشش بود و نمی شنید
بغل دستی اش صدایم را شنید و نگاهی بهم کرد
خودم رفتم طرفش هدفون را برداشتم روی گوشهایم گذاشتم
مکالمه بود
صدای کیارش بود !
کیارش _ پاشا هکش کرده یکی با خط اعتباری بهش اس داده دیشب ساعت ۸ بره سرکوچه احتمالا دزدینش
صدای زنی بود که آشنا میزد
زن _ حیف شد کاش به این زودیا لوش نمیدادی
کیارش _ عشقم تو غصه نخور
زن _ نه بابا همون دفعه ام که باهاش رفتم استخر فهمیدم چقدر نچسبه
آیناز !
هدفون از گوش هایم کشیده شد
_ کیا گفته؟ گفته بیاین منو بگیرین ؟
سهیل _ کیا خودش زیر نظر ماست
_ یعنی چی ؟
سهیل _ کیا ام واسه ما کار میکنه
_ کیارش واسه شماها کار میکنه ؟
صدایم به حدی بلند بود که توجه حضار سمتم جلب شود
سهیل _ میبینی که اینطوریه
_ شوخی میکنی؟
سهیل _ میخوای باهاش حرف بزنی ؟
_ نه
تمام تصوراتم عین یه ساختمان فرو ریخته بود
کیارش با پلیس همکاری میکرد؟
کیارش!
شتتت چه همه چی توهم توهم شددد
کیارش هم واسه پلیسا کار میکنه کههه
عالی بود خیلیی قشنگ بودد
اوضاع پیچ تو پیچیه😂
مرسی قشنگم❤
اوضاع بس قاراشمیشیه، قلمت داره کم کم به مرز پختگی میرسه توصیفاتت خوب و مناسبه آفرین👏🏻 فقط از نظر من شخصیا کاوه رو انقدر لجباز و حاضر جواب جلوه نده به هر حال اون یه مرده و سالها تو کار خلاف باید جدی و کم حرف تر باشه در غیر این صورت مخاطب خیال میکنه با یه دختر هجده ساله طرفه؛ چون قبلاً گفته بودی از نقد شدن ناراحت نمیشی این نکتهها رو بهت میگم تا رمانت بهتر از قبل شه برداشت بدی نکن نرگس جونی😘😍
من مینویسم دیالوگا خودش میاد😂حالا سعی میکنم جدیش کنم
لیلا من کلا حساب جدید زدم درست نشد
سایت یه جوری نشده؟
واقعا کنجکاوم بدونم ته این زندگی کاوه چی میشه؟ میمیره؟
معمولا شخصیتهای اصلی درستکارن یا فوقش اونقدرام خراب نیستن میشه تا حدودی حدس زد که لااقل نمیمیرن ولی این یکی واقعا عاقبتش نامعلومه.
خدا قوت.
نه باباااا این جون به عزرائیل نمیده 🤣
دیگه میخوام مغزهای شمارا به چالش بکشانم😎👻
بچه ها حسابم پاک شده کلا نمیاد چیکار کنم؟
پاک شده؟!
یا خودت اومدی ازش بیرون؟
اومدم برم داخل نمیآورد همون تیکه که میگه من ربات نیستم همون نیس
خِداااا چرا همچینه🥺
روز به روز دارم کنجکاو تر میشن درمورد زندگی کاوه
باورم نمیشه کیارشم پلیسه😐😂
خیلی خوب داری پیش میری موفق باشی نویسنده جان🫂🫂
زندگی شور تو شوری داره😂
خودمم موقع نوشتن انگار خواننده باشم تعجب کردم😁شاید باورتان نشه😂
مرسی گلم❤
چوشود😳😳😳😳اخی کاوه جونمممم👀