نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان حس آبی

پارت چهارم حس آبی

4.4
(152)

🍃ᬼ꙰ٖٖٖٜ🌸ᬼٖٖٖٜ꙰🍃part 4

هر کاری کردم لبخندی برای سلام به اون دو شخصی که جلوم نشسته بودن بزنم نشد که نشد

چون لحظه ،لحظه ای  که از پدرم و یا حتی امیدخانی که نمیشناختم کتک میخوردم برام  تداعی میشد…

نگاه اون مرد تیز شد ،آب که از سرم گذشته بود چه یک وجب..
حس آتیش گرفتن قسمتی از بدنم رو داشتم
نگاهمو سمت نگاه به خون نشسته امیدخان کردم ..

رومو برگردوندم سمت اون دو شخص و لبخندی که شبیه به همچی بود الی یک لبخند طبیعی..

بسمتشون رفتیم
اون خانم از جاش بلند شد و گفت: وای امیدم ،فرشته انتخاب کردی
ماشالله بهش و بعد منو در آغوش گرفت …
آغوشش مهربون بود درست عین مادرم…
مادری که بخاطر حماقت های پدرم جونشو از دست داد…
منو از آغوشش جدا کرد و گفت:خوشبخت بشین کنار هم عزیزانم
امید خان مادرشو به آغوش کشید و سرشونه ی مادرشو بوسید…

نگاهم تو نگاه سرد و نافذ پدرش گره خورد،از نگاهش چیزی سر در نمی اوردم
لبخندی کج مانند روی لبم نشست و خواستم دستشو برای بوسیدن بالا بیارم که دستشو
کشید و روی سرم گذاشت و گفت:نگاهت میگه پسرم ترو بزور به اینجا اورد درسته؟

بااین حرفش انگار سطلی، از آب یخ روی سرم خالی شده بود

خواستم نگاهمو بسمت امید خان برگردونم که با حرفش نتونستم کاری انجام بدم چه برسه به جم خوردن…

گفت:خوشم نمیاد وقتی با شخصی حرف میزنم روشو بغیر از سمتی که من هستم برگردونه

آب دهنمو قورت دادم و گفتم:این حرفا چیه ،من عاشق پسرتونم ،اگه الان این نگرانی و استرسها توی رفتارم معلومه همش بخاطر هیجانیه که دارم…

انگار کسی بغیر از خودم داشت این حرفا رو میزد ،باورم نمیشد که این من باشم که این حرفا رو زده باشم…

امیدوار بودم که حرفمو باور کرده باشن…
با وارد شدن عاقد بحث بینمون تموم شد و بسمت جایگاهی که خطبه عقد خونده میشد رفتیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا : 152

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

roya hedayatiii

- پناهنده به دنیایِ خیالی . . . !️
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

اولین کامنت😍

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

ولی خیلی کوتاه بودااا
فهمیدم پارتام خیلیم کوتاه نیست🤣

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  roya hedayatiii
1 سال قبل

🤣🤣🤣
چی بگم خب
بعد اگه بخوای پی دی اف کنیش خیلی تعداد صفحه هاش کمه خو👀

دکمه بازگشت به بالا
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x