رمان
بخش آخر آنچه خواهید دید(نوشدارو)
ادامه پارت قبلی😉
***
_به من نگو مادر، همین بود عاشقم و فلان! هنوز یه سالم نشده سقف زندگیتون داره میاد پایین
…
_اشتباه کردم نگفتم…
تو خودم ریختم، حسرتم فقط اینه که بهش نگفتم
…
_چته لعنتی، چی برات کم گذاشتم که داری گند میزنی تو زندگیمون هان؟
…
_چه کاری این وقت شب انجام میدی، ساعت یازدهه!!
…
_بهم میگن همخوابه تو شدم!
…
_دو ماهه خونمو کردی تو شیشه…
دیگه تحمل ندارم گریههاتو که میبینم حالم بهم میخوره
…
_فراموش کردن گذشته کار سختیه، اینو خودت باید بهتر بدونی
…
_اون همیشه مثل سایه رو زندگیمه
…
_میخوام بهت اعتماد کنم نمیشه
…
_نصفه شب شوهرم کجا بود؟
…
_طلاق میخوام
…
_برو دنبال زندگیت فکر کن مردم
…
_هنوزم دوستش داری
ستی جان میشه منم بفرستم تایید کنی
یا نیستی؟
جالب بود.
بنظرم زندگی نازی و امیرعلی دستخوش اتفاقات تلخی میشه
بیشتر از پیش کنجکاو شدیم
ما که شک نداریم تو خبیثی 😂
لیلا مادر نکن این کارا رو با ما پارت جدید رو کامل بذار میدونم خودتم دلت تنگ شده طاقت نداری عزیزم😂😘
پارت جدید نیست در آینده میفهمید
به به چه کردی قراره حسابی حرصمون بدی
دست و پای من و نلرزون لطفااا لیلا😑
اوخی😢
و بازم کنجکاومون کردی😂