دیالوگ های پارت های آینده.. بامداد عاشقی
دیالوگ هایی که در بامداد عاشقی خواهید خوند..
_دوستت دارم
_خونه ی من دست رو مهمون بلند نکن
_مامان من برای رفتن به یزد حاضرم..
_همه چیز دروغه..من هیچ وقت اونو دوست نداشتم
_اونم اومده عروسی…
_من اشتباه کردم..دیر متوجه اشتباهاتم شدم
_من اسمم امیره..
_بهت گفتم اجازه نمیدم با زندگی من بازی کنی..یادت رفته!
_عوضی من بهت اعتماد کردم
_به من قول ازدواج داده بود..
_چرا به من چیزی نگفتی..
_چطور تونستی..؟
_خوشحالم از آشناییت خانم..!
_داره ازدواج میکنه..باید برگردیم!
_این رابطه تموم شده اس..
_مشکل اینه تا خودم نشنونم باورم نمیشه
_زندگی عادلانه نیس میدونم
_آخه کیه که بتونه جای تو رو واسم بگیره..
_ی روزی بر میگردی که خیلی دیره!
“ای الهه ی ناز بمونی کاش با من بلند پرواز
کاش یه جوری میشد با هم بسازن کبوتر و باز”
(دوستان به دلیل اینکه امشب نرسیدم پارت بزارم ی متن کوتاه نوشتم..امیدوارم که خوشتون بیاد..پارت رو حتما حتمااا تا فردا صبح زود ارسال میکنم شرمنده واقعا..امروز نبودم که بتونم بنویسم و بفرستم.. امیدوارم ناراحت نشید و تا صبح صبر کنید 🙏)
دوستان همون طور که گفتم نبودم که پارت بدم
دلیلش اینه که اینو گذاشتم فعلا
پارت رو امشب ارسال کنم
طولانی تر از همیشه 🌷
بدجور کنجکاوی داره قلقلکم میده🤧
🤣🤦🏻♀️
حالا بعد پارت میدم متوجه میشی 😊
واایی نگو که بهش دروغ گفتن
تروخدااا
چیزی نمیگم🤣
پارت های آینده میفهمید چیه
🥲😂
تروخدا زودتر پارت رو بده ببینم چی میشه 😥🤕
باشه حتما 🤦🏻♀️😂
سعید ژوووون
کم فاطمه گذاشتمو تو کنجکاوی تو هم اضافه شدی😪
من بدبخت 😂💔
🤣🤣🤣
والا گفتم چون نبودم این پارت رو گذاشتم 😁
ممنون که خوندی 😊
وووییی پارت بده ما رو نذار تو خماری تو رمان خودم جبران میکنمااا😒🤦🏻♀️😂
باشه نیوش جون
حتما میدم امروز پارت 😊🍀
وااای خیلی هیجانی بود
عالییی بود مهسا جون🧡🧡
ممنون از نگاه قشنگت تارایی🥺😊🍀