رمان آنام کارا پارت 10
از سرویس اومدم بیرون و رفتم طبقه پایین
_باید برات خدمتکار استخدام کنم.
+خودت تنهایی این میزو آماده کردی؟
ظرف مربا رو گذاشت رو میز و وایساد نگاهم کرد.
_چیه بهم نمیاد؟
+شام اون شبو یادم رفت.
نشستیم پشت میز و داشتم نگاه میکردم که اول با چی شروع کنم که پاشا لقمه ی بزرگی با مخلفات گرفت جلوم.
_دهنتو باز کن
گیج و منگ نگاهش کردم
+تو دیوونه شدی. سرت خورده به سنگ
_دلسا دستم خسته شد
لقمه رو خوردم که یکی دیگه برام آماده کرد.
همون طور که داشتم تلاش میکردم لقمه قبلی رو بخورم با حرکت دست و صورت میگفتم که دیگه نمی خوام.
_ناز نکن بدنت ضعیف شده که تب کردی. مامان لیلا سفارش کرده مراقب تغذیهت باشم.
داشتم فکر میکردم آخر این داستان دوباره قراره دل منو بشکنه. دیگه طاقتشو نداشتم، جدی نگاهش کردم و گفتم.
+لیلا خانم گفتن تو چرا انجام میدی؟ بزارمش پای چی؟ روابط دوستانه، خانوادگی، همکار؟
دستشو برد عقب.
_دلسا میدونم حق داری اما ببین..
+حق دارم؟ معلومه که حق دارم. میدونی از وقتی که اعتراف کردم دوست دارم تا الان چقدر خودمو سرزنش کردم؟ احساس ناکافی بودن دادی بهم پاشا. این برای من با این اخلاقم خیلی سخته.
داشتم داد میزدم و اصلا خودم متوجه نبودم.
_باشه دلسا آروم باش. بیا یه لیوان آب بخور.
لیوانو با عصبانیت ازش گرفتم و انداختم زمین.
+نمی خوااااام. چرا مثل بچه ها باهام رفتار میکنی؟ حالم ازت بهم میخوره. دیشب به خاطر تو تب کردم اما تو اصلا به روی خودتم نمیاری.
اونم انگار عصبی شده بود که داد زد و گفت.
_بسه دیگه. چیکار میکردم؟ نزدیکت میشدم بعدم نابودت میکردم. من از همین اولش بهت گفتم نمیشه، نمیتونم، این رابطه سرانجام خوبی نداره و تو حالت اینه.
+عاشق مارالی نه؟
_اه دلسا شروع نکن. بهت گفتم چیزی بین ما نیست.
+منو احمق فرض کردی؟ هرجا میری هست، تو خونت زندگی میکنه. اینا یعنی چی؟ اصلا صبر کن ببینم.
از روی صندلی بلند شدم
+ تعریف شما از عشق و عاشقی و رابطه چیه آقا پاشا؟
_دستشو محکم کوبید روی میز و بلند شد اومد سمتم. ترسیدم اما عقب نرفتم
+تمومش کن. توی کار منم دیگه حق نداری دخالت کنی. مارال هم هیچ ربطی به تو نداره.
رفت گوشی و سوئیچ ماشینشو برداشت و رفت سمت در ورودی.
داد زدم بهش گفتم،
+خیلی نامردی پاشا. اميدوارم تو هم یه روز به خاطر عشق زیاد تب کنی بمیری.
_من هیچ وقت عاشق نمیشم دلسا خانم.
اون رفت و من دوباره نشستم گریه کردم.
چند روز زمان برد تا خودمو جمع و جور کنم. سعی میکردم با پاشا رو به رو نشم زیاد، حتی تو شرکت.
جریان دعوا با پاشا رو به آروان نگفتم.
تو دبی خیلی حوصلم سر ميرفت مخصوصا اینکه آروان دیگه زیاد نبود و درگیر دانشگاه و کارای دانشگاه بود.
یه کتابخونه عضو شدم که فضای به شدت قشنگی داشت. تنها سرگرمیم شده بود رفتن به این کتابخونه.
بعد از یه روز سخت کاری رفتم کتابخونه.
زیر سر در کتابخونه، چهار زانو نشستم بودم و کتاب می خوندم در باب تنبلی نویسنده ها! مداد نقاشی ارغوانی رنگم رو گذاشته بودم پشت گوشم برای مواقع خط کشی زیر جملات کتاب.
منتظر بودم رانندم بیاد و برم خونه.
غرق دنیای خودم بودم که یهو یه زرشکی جدی با ته ریش به عربی گفت:- فکر نمیکردم بشه اینجا نشست.
سرمو اوردم بالا و گفتم: +منم نمیدونستم. تا وقتی راه میری نمیفهمی، بنا باشه بشینی جای نشستنم پیدا می کنی.
-صبر کن.
رفت و من برگشتم به دنیای نویسنده های تنبل. انگار که هرگز زرشکی جدی با ته ریش و “به به چه آقای با کمالاتی” وارد دنیای امروز من نشد.
-دوستامو فرستادم برن.
+کار درستی بود؟
-بعدا مشخص میشه.
+بعدا کیه؟
-وقتی ازم خداحافظی کنی
-از خداحافظی خوشم نمیاد
-پس بهم سلام کن
-من داشتم کتابمو میخوندم.
-من سلام میکنم. دوباره از اول.
چند قدم رفت عقب. با تعجب نگاهش کردم. اشاره کرد که” سرتو بکن تو کتاب”
سرمو انداختم پایین ولی کلمه ها هیچ معنی ای نداشتن.
-سلام فکر نمیکردم بشه اینجا نشست.
+سلام. منم نمیدونستم. تا وقتی راه میری نمی فهمی، بنا باشه بشینی جای نشستنم پیدا میکنی.
-جاهدم
+آیه
-اسم خودته؟ +نه
-راشدم
+صبا
-با سین یا صاد؟
+صاد
-اسم خودته؟
+نه
-دیگه واقعا محمدم
+دلسا
-بهت میاد. ایرانی هستی؟
+بله
اشاره کرد میشه بشینم؟ کیفمو جمع کردم تا بشینه.
راننده هنوز نرسیده بود و باید زنگ میزدم بهش اما فکر کردم زرشکی جدی جذاب تره.
-با دوستام داشتم از اینجا رد میشدم، تا حالا ندیده بودم کسی اینجا بشینه! جالب بودی.
+ آدما از دور جالبن.
-اوه نه، فسلفه؟
+نه
-روان شناسی؟
+نه
-جامعه شناسی؟
+نه
-خودت بگو.
+مهندسی مکانیک
-اوه اصلا نمیشد حدس زد. چرا شبیهشون نیستی؟
+مهندسا؟
-آره. مثل جیمز وات یا کارل بنز
+شاید چون اونا مردن.
میخنده. دیگه جدی نیست.
-قبوله. همسراشون مثل کیا هستن؟
+جیمز که همسر نداشت. برتا رینگر هم یه چیزایی ازش میدونم ولی من شبیه هیچکس نیستم.
-دوست داشتی شبیه کی باشی؟
فکر کردم.
چنلمون:
https://t.me/roman_delsa
دلسا نره از لج پاشا دنبال این یارو
الهه جان کنکورت امروز بود ؟انشاالله که موفقیت آمیز بوده
از فردا هر روز پارت هست؟
فکر نمیکنم، قدرت عشقش زیاده وگرنه تا الان میرفت با آروان.
خیلی ممنونم ازتون. پارت هم هر روز میزارم، دیروز دسترسی نداشتم به اينترنت. شرمنده
ممنون عزیزم ایشالله که موفق باشی لیلا جونی کجایی ستاره سهیل شدی بانو کامروا باشی
خیلی دوست دارم بدونم لیلا خانم کی هستن
یکم بی وفا شده قبلا همش اینجا بود
عزیز خانم لیلی مرادی بیشتر ادمین هستم تو پیام ها اسم رو دیدم جویای احوال شده بود منم جوابشون دادم مشکلی داره تیکه اول پیام مخاطب من و تشکر از شما بود از لیلا جونی که گفتم ایشون بود فک کردم ادمین شما هم هستند
لطف دارین😍 نه بابا ادمین نیستم
الهه جان قبلاً کار اولم رو اینجا گذاشته بودم الان توی رمانبوکم🤗😘