رمان انتقام خون پارت ۲۲
نگاهی به رستوران پیش رویمان میاندازم و دلم قنج میرود برای حواس جمعش
تازه یادم میافتد که حتی صبحانههم نخوردم
همراه هم از ماشین پیاده میشویم و به سمت رستوران میرویم
آرمان در را باز میکند و کنار میایستد تا اول من وارد شوم
پس از ورود به سمت یکی از میز ها میرویم و بر روی صندلیها جای میگیریم
نگاهم را دورتا دور رستوران میچرخانم
آرمان_باید عقد کنیم
نگاهم را به چشمانش میدهم و پوزخند تلخی بر روی لبهایم مینشیند
در ذهنم تصور بهتری از مراسم عروسیام داشتم
بغض به گلویم چنگ میزند و حال خرابم را خرابتر میکند
سرم را پایین میاندازم تا چشمان اشکبارم را نبیند
_باشه
نمیتوانم لرزش صدایم را کنترل کنم
صدای بهت زدهاش بلند میشود
آرمان_هلما؟…………………….منو نگا……………
با آمدن گارسون حرفش را قطع میکند
گارسون منو را بر روی میز میگذارد
گارسون_چی میل دارید؟
حال بدم را کنار میگذارم و یکی از منو ها را بر میدارم
کل منو را چند بار بالا و پایین میکنم و در آخر بر روی ماهی کبابی مکث میکنم
سرم را بالا میآورم و روبه آرمان میگویم
_من ماهی کبابی میخورم
او برای خودش هم ماهی سفارش میدهد و پس از تکمیل سفارش گارسون از میز دور میشود
سرم را مجدد پایین میاندازم
دل تنگ هستم برای روزهای خوشی که داشتم
دلتنگ حضور خانوادهام
دلتنگ مادرم،پدرم،خواهرانم و کسرا و کوروشی که برایم حکم برادر را داشتند
با صدای آرام آرمان از فکر خیال دست میکشم
آرمان_هلما؟
سرم را بالا میگیرم و بیحرف خیرهاش میشوم
او آرام دستانم را بر روی میز در دست میگیرد و با لحن مهربانی میگوید
آرمان_هلما میدونم سخته واست،ولی قول میدم جبران کنم…………………قول میدم تمام دلخوریهاتو جبران کنم…………….تمام اشکاتو………………
حرفش را قطع میکنم
_میتونی خانوادم رو برگردونی؟
شوکه نگاهم میکند
شاید انتظار این حرف را نداشت و من پر از بغض ادامه میدهم
_نمیتونی…………………….نمیتونی برشون گردونی………پس نمیتونی جبران کنی
دستهایم را عقب میکشم و با رسیدن سفارشهایمان هردو سکوت میکنیم و در سکوت غذایمان را میخوریم
پس از اتمام غذایمان آرمان صورتحساب را پرداخت میکند و همراه هم از رستوران خارج میشویم
حتی داخل ماشین هم حرفی بینمان زده نمیشود
من حرفی برای گفتن ندارم و او هم قصد شکستن این سکوت مرگآور را ندارد
کمی بعد ماشین جلوی خانه پدریام متوقف میکند و من با تشکر کوتاهی پیاده میشوم
به سمت خانه میروم و در را با کلید باز میکنم و او تا لحظه وارد شدنم به خانه همانجا میایستد
در را پشت سرم میبندم و به آن تکیه میدهم
کمی همانجا میایستم و بعد با قدمهایی سست وارد خانه میشوم
کفشهایم از پا بیرون میآورم و وارد میشوم
کیف و شال و مانتویم را بر روی یکی از مبلها رها میکنم و خود بر روی مبل دیگری مینشینم
بر روی مبل دراز میکشم و جنینوار در خود جمع میشوم
خیره به وسایل چیده شده بر روی میز مغزم شروع به فکر و خیال کردن میکند
عجب عروسی بشوم من
نه خاستگاری اتفاق میافتد
نه پدری هست که برای ازدواج دخترش شرط و شروط بگذارد
نه برادری هست که برایم مردانگی خرج کند
نه خواهری هست که مهربانی کند برایم
و نه مادری هست که در این روزها نگران زندگیام باشد
قطرهاشکی آرام از کنار چشمم راه میگیرد
دیگر پدر و مادری وجود ندارد که سر سفره عقد از آنها اجازه بگیرم
دیگر پدری نیست که برای خاستگاری و اجازه نزد او بروند
چقدر جای خالی خانوادهام در ذوق میزند
چقدر کمبودشان را حس میکنم
چادر مادرم را از روی مبل کناریام بر میدارم و آن را به بینیام نزدیک میکنم
کار هر روز منه بیپناه پناه بردن به عطر لباسهایشان است
آنقدر اشک میریزم که نمیدانم چطور به خواب میروم………….
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
آرمان
او راست میگوید
من هرگز نمیتوانم نبود خانوادهاش را جبران کنم
هرگز نمیتوانم آنها را دوباره به او برگردانم
اما به هیچ وجه فکر نمیکردم که راضی به نگه داشتن آن بچه شود
به خانه که میرسم ماشین را داخل کوچه پارک میکنم و وارد خانه میشوم
با صدای بلندی سلام میدهم
_سلامم…………….من اومدن
صدای مامان از داخل پذیرایی به گوش میرسد
مامان_سلام مادر خسته نباشی
به سمتش میروم و بوسه محکمی بر روی گونهاش میزنم
_شمام خسته نباشی فرشته خانوم
بر روی مبل مینشینم و او در حالی که قصد بلندشدن دارد میگوید
مامان_برم واست چایی بیارم
دستم را بر روی دستش میگذارم
_نمیخورم مامان بشین کارت دارم
مجدد بر روی مبل مینشیند و میگوید
مامان_جانم مامان؟چیکارم داری؟
کمی این پا و آن پا میکنم
_راستش…………..میشه با……………خاله هلما حرف بزنی؟
چشمانش برق میزند و با لبخند میگوید
مامان_نمیتونی طاقت بیاری نه؟
سرم را پایین میاندازم
_هم اون هم اینکه………………..توی ماموریتمون یه اتفاقی افتاد که……………….الان………………..الان هلما حاملس
خجالت میکشم نگاهش کنم درحالی که میدانم چشمانش از تعجب گرد شده است
کامنت یادتون نره😘😘
خیلی خوب بود غزلی👌🏻👏🏻✨
به قول خودت اکلیلی شدم😂💖
مامان آرمان واقعا مثل اسمش فرشتهست…ولی حس خوبی به باباش ندارم😑
بیچاره هلما☹️
خوشحالم که دوسش داشتی لیلایی🥰😘
خیلی دلم میخواست از این مادرشوهرای عفریته خلق کنم اما دلم نیومد😅😅😅
آرمان چه مامان خوبی داره
حالا کجاشو دیدین قراره از این بهترم بشه😜
غزل جون…
من یه سوال داشتم، آرمان که فقط یک بار با هلما رابطه داشت، مگه اون مردا به هلما تجاوز نکردن!؟
پس یعنی اون بچه، بچه ی آرمان نیست🤦♀️
کدوم مردها🤔🤔
همونایی که وقتی هلما رو دزدیدن بهش تجاوز کردن دیگه…
بعد از اون که با آرمان رابطه ای نداشت هلما
چی بهش تجاوز کردن چرا من اون تیکه رو نخوندم😱
🥲🤦♀️
سحرجان اشتباه کردیا
بابا من اصلا ننوشتم همچین چیزی بخدا🤦♀️🤦♀️
میگم آخه من نخوندم یه همچین چیزی رو
هلما فقط به گروگان گرفته شده بود🙄
آره بابا فک کنم سحری توی دیازپام گیر کرده😅🤣🤣
اونو فقط یکم کتکش زدن🤦♀️🤕
😂😂
کاش دیازپام رو اینجا میذاشتی خیلی بیشتر حمایت میشد
من فقط دوپارت از اون یکی رمانم رو تو رمان وان گذاشتم به نظرتون ادمین اجازه میده بعد از محدودیت اینجا بزارمش؟دیگه اونجا نزارم؟
نه نمیزاره
من خواستم رمانهام رو اینجا بزارم یا اینجا ادامه بدم ولی نزاشت
آخه فقط دو پارت گذاشتم دیگه نمیخوام اونور ادامه بدم
نمیخای ادامه بدی لطف کن قبلش بگو شاید یکی دیگه منتظر مونده باشه دسترسی هم ازتون گرفته شد
نه متاسفانه نمیشه چون ادمین میگفت رمان تکراری رو نمیشه گذاشت☹️
واقعا دارم حسرت میخورم که چرا زورتر با اینجا آشنا نشدم
اونور اصلا حمایت ندارم روی هیچ کدوم از رمانها
همینجوری بخواد پیش بره دیگه هیچ کدوم رو ادامه نمیدم
آره واقعا حتی یه دونه کامنت هم نداره
اگه نمیخوای اونجا ادامه بدی پستات رو از حالت انتشار به پیش نویس تغيير بده که توی سایت نباشه
چجوری میشه شات بدی بهم؟@Fateme_barzekarتو روبیکا
من روبیکا ندارم ولی وقتی میری داخل پست اون قلم بالا رو بزنی وارد ویرایش میشی و اونجا از حالت انتشار میتونی به پیشنویس تغییر بدی
میتونی همونجور که غزل جان گفت پستهات رو به حالت پیشنویس تغییر بدی و اگه دلت خواست اینجا بذاریش حتما اسم رمانتو عوض کن که لااقل تکراری تشخیص داده نشه
ممنون عزیزم درضمن ناراحت نباش به کارت ادامه بده
خیلی میخوام خودمو قانع کنم که فقط واسه دل خودم بزارم اما واقعا نمیتونم
با اون چیزی که اوایل دیدم خیلی انتظار بیشتری داشتم اما خب………………
خب ببین توهنوزاول راهی نبایدخودتوزودببازی من خودم هرسه رمانت رومیخونم ولی خاموش بودم میدونی خیلیای دیگه مث من وجوددارن پس روحیه توحفظ کن
همین دیگه همه خواننده خاموشن و هیچکس به این فکر نمیکنه که منه نویسنده باید یه امید و انرژی واسه ادامه دادن داشته باشم
خیلی تحمل کردم اما دیگه واقعا از توان من خارجه و نمیتونم خودمو قانع کنم که بدون هیچ حمایتی بازم همونقدر پر انرژی ادامه بدم
من گفته بودم کسایی که مشکل عضویت دارن میتونن اینجا برام کامنت بزارن ولی خب هیچ کس نیست
اصلاازاین به بعدخودم بجای همه بهت انرژی میده 👏👏👏👏😎😎
🥰😘
پایهاتم🤣👍🏻
منم چارپایتم
😎✌🏼
آخه میدونی سایت رمانوان اصلا یه جوریه خوندن رمان هم بهت نمیچسبه ایشاالله جلد دو دیازپام رو همینجا میذاری میخونیم😊😉
دیازپام جلد دو نداره اما اون سایتی که گفتی رو هم امتحان میکنم
دقیقا مشکل منم همینه..
حالا شراره باز حمایت های تو خیلی خوبه مال من و چی میگی…💔🙂🤣
مال تو خیلی خوبه مال منو چی میگی 🤣😞
حرف نزن سعید ژوون🤣
😂🤣🤣
اینجا حمایتها بهتره اما زیر پستای رمانوان رو ببینی هیچ حمایتی نیست
آره حق با توعه راستی من جوابتو دادم در مورد سایت رمانکده خوندی؟
شاید بخوای بکشیم ولی من یکی از همون خواننده های خاموشم🤣🗡
بله دیگه من خودمو واسه حمایت دارم پاره پوره میکنم بعد همه خواننده خاموشن😔😮💨
از چه جهت پاره می کنی😈🤣
سعید ژووون ایندفعه چقد زمین قشنگه🤣😈🗡
زمین و آسمون قشنگه این دفعه اصلا ضحی ژووون🤣🤣🤣🦹
سلام عزیزممم
عزیزم سلام من دوست دارم عاشقتم والسلام🤣🤣
🤣🤣🤣🖐️
🤦♀️🤦♀️🤦♀️
🤣🤣
غزل جان تو رمان وان واقعا خسته وارد شدن برای کامنت گذاشتن من خودم تمام رمانای اون سایتو میخونم ولی نمی تونم کامنت بزارم یا رمانی که پارت نمیاد بگم چی شده که نمیاد قبلا هم به خودت گفتم رمان رویاهای سرگردان رو دوست داشتم چن هفته هست نمیاد دیازپام دیر به دیر پارت گذاری میشه ولی نمیتونم اونجا نظر بدم خیلیا همین مشکل رو دارن فکر نکن عزیزم که رمانات طرفدار ندارن
تو به عنوان نویسنده رمانتو نوشتی میتونی تو سایتهای دیگه هم بذاری مثل سایت رمانهای عاشقانه (رمانکده) آثارتو ذخیره نگهدار و به خودت افتخار کن عزیزم هنوز اوایل راهی تا همین الانشم گل کاشتی
من میخواستم اینجا هم بزارم اما ادمین نزاشت
تو خودت به عنوان یه نویسنده میتونی تحمل کنی که هیچ حمایتی نباشه؟
اوایل فکر میکردم مخاطبها کمن اما الان فهمیدم کم نیستن ولی واسشون اهمیت نداره
ن واس من بحث اهمیت نیس نمیتونستم کامنت بزارم وگرنه من تورماندونی فعالم چن بارم وانجاواستون پیام گذاشتم که شایدبخونیدولی هیشکی ندید
من داخل رماندونی نیستم اما اینجا هر کامنتی باشه میخونم و حتما جواب میدم
خوشگل خانوم زودناامیدنشوحرف بزرگتروگوش بده
چشمممم🤕🙃🥺
دیازپاموکی میزاری
اگه بتونم امروز میزارم و حرفام رو هم پایینش میزنم
نه من حمایتها کم میشه هم انرژیم میفته
ولی به این فکر کن که خیلیها رمانتو میخونند فقط حوصله کامنت گذاشتن ندارند شرایط اینجا با اون سایت خیلی فرق داره
اصلا یه نگاه به سایت رماندونی بنداز به جز رمان دلارای کدون رمانش ویوش بالائه؟
نمیدونم واقعا اما همینآدما پارت گذاری رو قطع کنم صداشون درمیاد
درسته ممکنه همه رمانهاش ویو بالا نداشته باشه اما اکثر رمانهاش کامنت دارن
تو سایت رمانکده میشه گذاشت؟
چطوری؟
من نگاه کردم اما اونجا همه رمانها کامله و پارتگذاری نداره
اگه سایت دیگهای میشناسید معرفی کنید بهم
اره منم برای همین پرسیدم
اگه واقعا سایت دیگه ای هست بگین 😞
نه میشه گذاشت باید بری تالار رمان رو بخش ارسال رمان رمانت که تایید شد میتونی تاپیک بزنی و پارتگذاری انجام بدی بعد از اتمامش هم روی سایت کاملش رو هم میذارن
جدی؟
چه خوب
امتحان کنم اگه خواب بده خیلی خوب میشه
من پیدا نکردم 😞
اگه شد به منم لطفا بگو 😊
منم تالار رمان رو پیدا نکردم
بعد از ثبتنام برو تالار گفتگو بری پایین نوشته ارسال رمان..😤.
خب پیدا نمیکنم
اصلا گزینه ثبت نام نداره🥺🥺
وا فکر کنم سایت رو اشتباه زدی بزن انجمن رمانهای عاشقانه
ببین عزیزم اول ثبتنام میکنی بعد یه آیکونی سمت چپ داره نوشته تالار گفتگو اونجا بری یه بخشیه به اسم تالار رمان و اونجا میتونی خلاصه رمانتو ارسال کنی تا ناظرت تایید کنه فقط اون بالا اسم رمانتو با خودت رو بنویس مثلا اینجوری رمان بوی گندم اثر لیلا مرادی … بعدش پایین باید اسم رمان و ژانر و نام نویسنده رو ذکر کنی با یه خلاصه کوچیک بعد از اینکه سند شد سه چهار روز بعدجوابش میاد انوقت پایین همون تاپیک میتونی پارتگذاری کنی
اوکی
مرسیئ😘🥰
خواهش😂 فقط رمان انتقام خون رو اونجا نذار چون تکراری شناخته میشه اونوقت نمیتونی اینجا بذاریشاااا
اون سایت به خاطر اعتبارش خوبه و فکر کنم رمان کاملت رو بعد هم تو سایت قرار میدن هم برنامه ویاش هم بالاست فقط کامنت نمیخوره زیاد
خب دیگه اگه کامنت نداره که کلا کنسله🤦♀️
نه خوب کلی آپشن واسه خودش داره یادتع قدیما برنامه رمان دانلود میکردیم بعد از اتمامش فکر کنم رمانت میره تو اونا
فقط کامنت لازم داریم 🤣
دقیقا
ویو😂
آهان
ممنونم 😊
خیلی غلط میکنی😑
بیشترین کامنت ها که مال حمایت از رمان های توعه تو سایت وان
یا ابولفضل😱
سحری حس میکنم توی دیازپام گیر کردیا🤦♀️
کجا نوشتم به تجاوز کردن🤕
مرسی غزل جان💝
😘🥰
عالی بود👏👏
غزل جان رمان وان جوری شده باید ثبت نام کنی تا بتونی نظربدی و مثل این سایت و رمان دونی نیست
خیلی ها هستن حوصلشون نمیکشه تو خودت رو نیاز و پر قدرت ادامه بده
خوشحالم که دوسش داشتی تانسو جانم🥰😘
آره اونم هست اما قبلا هم گفته بودم که میتونن نظراتشون رو اینجا بزارن
#حمایت ،حمایت✊✊✊
عزیزم تو نباید به نظر اهمیت بدی میتونی تو تلگرام هم کانال بزنی ولی هزینه باید کنی برا تب و ادمین
تو تلگرام به تعداد دنبال اعضای کانال نگاه میکنن البته خیلی رمان ها هستن که واقعا عالین و خیلی قلمشون قشنگه اما عضو ها کانالشون پایین صد کاعه اما بعضی رمان های آبکی و لوس عضو هاشون بالا ۱۰۰ کا تو نباید به نظرات و عضو ها اهمیت بدی باید بنویسی
خیلی از افراد رمان تکراری نمیخونن غزل جان ناراحت نشو منی که نزدیک ۷ ساله رمان میخونم دیگه کم کم میفهمم چه رمانی قشنگه چه رمان قشنگ نیست
رمان شما موضوعش تکراری و به خاطر قلم زیبات دنبال کننده داره ناراحت نشو اما موضوع پلیس و ازدواج اجباری و صیغه و زود بارداری دیگه قدیمی شده الان بیشتر رمان ها موضوعات فامیلی دارن نه مثلا طرف استاد دانشگاه باشه هم خونه شن نه ، مثلا طرف با پسرخالش از بچگی بزرگ شده کم کم عاشق هم شن یا مثلا عشقی که قوی باشه
موضوع انتقام هم قدیمی شده واقعا دختره سرد میشه بعد از یک مدت دوباره عاشق و معشوق
برای رمان های بعدیت مثلا موضوعش تاریخی طنز در نظر بگیر
ت سایت رمان دونی رمان دارای پر طرفدار ترینه مثلا رمان نغمه دل ، نه موضوع جالبی داشت و نه نویسنده قلم خوبی ، تنها دوستای نویسنده با فرستادن امید الکی کامنت های رمان رو زیاد کردن
سعی کن توی رمان هات مثلث عشقی هم جوری نیاری که خواننده بدش بیاد و زیاد از خط فاصله یا نقطه.. هم استفاده نکن ، من رمان دیازپام و انتقام رو از شما میخونم ولی نقطه زیاد میزاری
تانسو منتقد وارد میشوددددد…🤣🤣😈😈
تانسو من تورو یادمه که واسه رمان اولم بعضی مواقع کامنت میذاشتی🤣
ولی واقعا رمان مسخره ای بود…🤣
من کلا تو این س سایت حضور دارم تو رمان وان رمان میخوندی؟ از زمان رمان شاهزاده و دختر گدا من حضور دارم
رمان وان رو یادم نمیاد از کی بودم
باورت میشه؟🤣🤣
چند سالته تانسو جان؟ نظر کاربردی و مفیدی بود اتفاقا من تو فصل دوم این جلد بوی گندم یه موضوع متفاوت گذاشتم البته یه رمانم در دست تایپه که سناریوش خیلی فرق داره ولی طول میکشه تا تمومش کنم
چقدر خوبه که رک نظرتو میگی همیشه هر نقدی داشتی زیر رمانم بگو
گفتم بهت لیلی ۱۸ سال
آهان خوشبختم🤝🏻
آخ جون یه همسن دیگه🤣💃
تانسو حوصلت رو تحسین میکنم که اینهمه نوشتی🤣
و بیشتر از همه به خودم آفرین میگم که اینهمه رو خوندم دست نمیزنین برام؟🤣🤣
👏👏
ولی منم خوندم با اینکه گفتم طولانیه 🤣
خب پس با این حساب واسه سعیدم دست …….
نزنین🤣🤣😈😈😈🗡
من واسه تو دست زدم🥺🤣
حالا چون گناه داری بیا😌
👏
🤣🤣🤣👏
👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏🤣🤣
راستش من خیلی موضوع برام مهم نبود و بیشتر میخواستم یک عشق واقعی رو به تصویر بکشم
اما خودم فکر نمیکردم اینجوری که میگی باشه
مرسی از نظرت🙃🙃🤕
وای چشمام اکلیلی شد عالی بود حرف نداشتی خواهری
قربونت نازنینی🥰😘
به به ناناز خانم کم پیدایی؟؟
یکم ناخوشم ولی بازم دلم نمیاد نخونم
الهیی بلا ازت دور باشه عزیزم…برو یه اسپند واسه خودت دود کن😊
نه بابا دیگه چی مگه فنچول هم چشم میزنن🙄
آره معلومه ک چشم میزنن سلام نازی جون خوبی عزیزجان
ممنونم تازه واردی انگاردرسته
اره همسایتون هستم ولی من میشناسمت عروس خانوم
فدات بشم خوش اومدی
قربون توزندگی متاهلی خوش میگذره😈😈😈
خیلییییی بایدببینی
این حرفت دوپهلوحساب میشه ها
فعلا ازشوهرم دورم نمیدونم چجوریه😂
واچرا
تو فنچول خودمی بله که چشم میزنند بعدشم به دور از این چیزا کلا اسپند انرژی مثبت میده من که ازدواج کنم میخوام هر روز دود کنم
خدایا چی بگم فعلا ازاسپنددود کردن گذشتم فکرکنم باید حیوان قربونی کنم😂😂😂
وایی نه دلت میاد🙄 یه کار خیر کن بدی ازت دور باشه
من که کلا بدم😲
نازی تخم مرغ بشکن ببین کی چشمت زده🤣🤣🤣
ستی بی مرام چشمم زده بااین که بدی ولی دلم برات تنگ شده بود
والا چه بدی ای نازی؟؟🤣🤣
چیکارت کردم مگه؟؟؟😁🤣
نمیدونم خودت بگو
ببین بعدمیگی حمایت نمیکنی ازوقتی اومدم یه پذیرایی ازمن نکردی ازراه دوراومدم خسته وتشنه🙃🙃🙃🙃😂
🧁🧋🍦بفرماییید
وای پیرشی ننه چسبید😘😘😘😂😂
من که بهت دو تا بستنی دادم وااا🤧🤧
دیردادی اب شده بودن🥺🥺🥺🥺
😀😀
میگم شما اسمتون چیه ؟
بهتون میخوره سنتون بالای ۲۵ باشه درست میگم؟😊
بله من آیلینم ۲۵ سالمه دوتاهم بچه دارم
آها پس درست حدس زدم😍
واییی خدا براتون حفظشون کنه💝🤗
بله اگه یادت باشه تورماندونی کامنت گذاشته بودم گفتی چرااینجامیزاری بروسایت وان منم گفتم ازت میترسم
آهااااا یادم اومدددددددد🤣🤣🤣🤣
وایی خدا 🤣🤣.
حالا که فکرش میکنم خندم میگیره🤣🤣
ولی من گناه دارم
کجام ترسناکه🤣🤣😈😈
والله یه جوری گفتیاگفتم الان که خفم کنی😂😂😂
🤣🤣
من چقدر بچه ی خوبیم آخه🤣🤣
فقط یگم رمانتیکم یا رمانتیک های بقیه فرق داره همین🤣🤣🤣😈🗡
آره قشنگ😂😂😂 معلومه
نه والا 🤣
حالا انشالله داستان کوتاه بعدی که نوشتم بخونینش بفهمید رمانتیک من چه شکلیه🤣🤣🤣
اصلا عالی و بینظیرررر🤣😈
آدم میگیره گوشت چرخ کرده تحویل میده 🦹🤣
عه لو نده دیگه سعید ژوون🤣🤣
🤣🤣باشه
🔪🦹😈
سعیدژوون چراپارتاتوطولانی نمیزاری تامیام بخونم میبینم ته کشید
ولی خوشم میادا که هر لقبی که من میذارم
بقیه اون شخص و اونجوری صدا میکنن🤣🤣😎😎
گودرت حضرت ضحی😎😎
عین این ضحی 🤣
میخونی؟🥺
طولانی تر مینویسم.. 😊
سعید ژووون
خر ذوق میشود🤣🤣🤣🤣
یکی از خاموشی خارج شد 🤣🥺
آره میخونم قلمت قشنگه مرسی
💛
خدا کنه انقدره دوست دارم یکی همسنم باشه😟🤒
نیست هوهوهو💃💃💃💃😎😎
فوقش سه سال ازم بزرگتره
خوشبختم آیلین جان خدا کوچولوهاتو برات حفظ کنه
ممنونم لیلی جون فدای تویکیش کلاس دومه یکیشم یه سالونیمشه
من فقط شما رو تو رمان دونی کامت هاتون رو بعصی موقع ها میبینم
اینجا ندید بودم کامنت بذارین بخاطر همین اصلا تو ذهنم نبود…🤣
اونجابیشترباننه ندامیحرفم
آخییی حتما خیلی زود ازدواج کرده بودی🙂
آره هیجده سالم بودپسرم بدنیااومد۱۶سالگی مزدوج شدم
آهان خوشبخت باشی همیشه عزیزم😊😍
یکم نبودماااا چقدر چت کردین😂🤦♀️
خواهران و برادران سایت
ورود خواهر عزیزمان ستی بسیجی نه یعنی منظورم ستی دافی را به همه شما عزیزان تبریک می گوییم
مدیریت باغ وحش . ضحی بزه🤣🤣
نمیری الهی ضحی خله😂😂😂
مدیر میام میخورمتااااا
(سهام دار اصلی باغ وحش : شیرتا)
سهام دار اصلی باغ وحش🤣🤣
اوهوووو
از الان به بعد سلطان اصلی این باغ وحش بزه فهمیدید 🤣🤣
صدای غرش بز رو هم تصور کنید شما
اوهووووووووووووو
من حاصل جفت گیری اژدها و شیر هستم باید بهم احترام بزارید😎😎😎
رد دادین همه تون😅🤦♀️
تو خوابت ببینی اژدهای بد بو🤣🤣
اصلا نباید تورومدیر میکردم
چون سرم شلوغ بود مدیرت کردم وگرنه ۹۵ درصد سهام اینجا واس ماس
نکشیمون بد بووووو پیف پیف🤣🤣
میگم ی استخر خصوصی برات بسازن ی کم تمیز شی🤣🤣
ایش🤣🤣🤣
وایی خواهرخوندهام اومد😱😱
خواهر خونده مقدست اومدددد🤣
بچه ها باورتون نمیشه ولی من مامان شدمممم😍😍😍😍
تو ازدواج کردی مگه 🤣🤣
مجردم سعید جووون
میای منو بگیری؟؟؟؟😂😂😂
مریم مقدسه
🤣🤣🤣
ستی مقدسم🤣🤣
ستی حالت خوبه؟🤣🤣
چی زدی خواهر دافم🤣🤣
جدی میگم ضحی انقدر کوچولو انننن😍😍😍
امروز از صبح درگیرشوننم😂😍
مگه تو ازدواج کردی🤣🤣
تو که داشتی از ترشیدگی نیمیردی عفریتهههه🤣
خب آدم مگه فقط با شوهر کردن بچه دار میشه 😁🤣
پس از دوست پسرت بچه دار شدی
هوم منطقیه🤪🤣
یکی ترمز اینو بکشه🤣🤦♀️
آخ لیلا سرمممم🥲🥲
ضحی رو ول کنی مراحل تولید بچه رو شرح میده🤣🤣🤣
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
مامان خانوم نمخوای پارت بدی
الان میگه بذار یه چند روز از زایمانم بگذره میذارم براتون🤣🤣
ضحی اصلا نفهمیدم چی شد پلک زدم دیدم ساعت پنج صبح با صدای جیغشون بیدار شدم🤦♀️🤦♀️🤦♀️
دیگه زیادی تو نقشت فرو رفتی خواهرم
کات🤣
ضحی بخدا دو تا جوحه طوطی برزیلی خریدیم صبح ساعت ۵ خونه رد گذاشته بودت رو سرشون
سرلاکین
انقدر کوچولو لن
پراشون کامل در نیومده🤣🤦♀️
تو دیوونه ای به خدا🤣🤣
بچه هامن خب🤣😁
باید با سرنگ بهشون سرلاک بدمم😍😍😍
مامان فداشون بشههه😍😍
ستی تو که زدی رو دست محمد و آریا و آراز 🤣🤣
چطور؟؟؟
از نظر رمانتیک بازی های چرت🤣🤣🤣
ضحی جدی باید بخری امتحان کنی ببینی چی میگم😁🤦♀️
قشنگ عین بچه میفهمن چی میگی خیلی خوووبننتت
باز خوبه واسه تو منی که صبح ها با صدای پارس ۵ تا سگ میو نزدیک ۱۰ تا گربه از خواب بیدار میشم چی؟
دلم برات سوخت🤣🤣🤣
تو باغ وحشی تانسو؟؟؟🤣🤣🤣
🤣
چند سال پیش دوتا سگ خریدیم بعدش این دوتا جفت گیری کردن س تا بچه زاییدن
گربه هم دوتا خریدیم همون موقع اونا هم جفت گیری کردن و زاییدن چند تا از هم تو خیابون بودن آوردیم بزرگ کردیم یعنی صبح با صدای دعواشون از خواب بیدار میشم دیوانه شدم
حیاط خونمون کم از باغ وحش نداره
والا فعلا درگیر دوتا وزه ام🤣🤣🤣
سرم خلوت شه حتماااا
🤥🤣
خرگوش خریدی😂
نه😁🤣
گربه خریدی!؟🤣
نه😁🤣
نکنه بچه فامیله؟
خیر بچه خودمه😁🤣
جوجه؟
داری نزدیک میشی😁🤣
مرغ مینا یا طوطی
طوطی برزیلی
نه و….بگودیگه
سلاااام به همگی چن روز نبودم دلتون برام تنگ نشده بود🥺😞♥️
چون پارت رمان نمیزاری میخوام بیام بکشمت🗡🗡🗡🗡
درگیر زندگی گوهمم💔
میزارم تا فردا حق داری والا🤣
دور از شوخی نبودنت آشکار بود هم تو هم نیوش
ضحی بزه به تارا میخوره چه لقبی داشته باشه؟
تا حالا به اینکه به منم لقب بدین فکر نکردم🤣
منم لقب میخواااممم🥲
ای خدااا تانسو جون🥺❤😂😂😂
من دورادور سر میزدم ولی خیلی آنتن نداشتم ضعیف بود خونه نبودم…پارت هم نذاشتم ولی امروز گذاشتم نمیدونم دیدی یانه…از این به بعد برمیگردم به روال عادی😊
پارت و خوندم ولی شارژم تموم شد الان نظر میدم جدیدا تنبل شدم😁
تانسو جونم تانسو جونم ایراد رمان منم بگووو
سنام تارایی
اتفاقا الان میخواستم بگم 🥺🥺🥺🥺
♥️😍😜😜
راستی تارایی دیروز قانون عشق رو گذاشتما😝😝😝
چقد چتت
غزل جونی مرسی که راهنمایی کردی رمانم رو برداشتم ایشالله بخاطر تو تموم شه اونم میزارم اون داستان و نوع قلمم فرق میکنه
خوشحالم که تونستم کمکت کنم عزیزم😘🥰
❤️
قبل ازدواج حامله شد…چرا آمادگی حامله شدن شخصیتارو ندارم😑🔪