رمان بامداد عاشقی پارت ۱۱
مرده سوار شد و حرکت کردیم
آروم از آرش پرسیدم:
-این مرده کیه دیگه؟
آرش: راننده مرده دیگه..مگه نمیبینی
بعد دقیق تو چهره ام زل زد انگاری که میخواد ببینه من کورم
به کیف کوبیدم فرق سرش و گفتم:
-خودم میبینم..میگم کیه آخه ندیدمش
آرش:خیلی خوب بابا.. نزنی ناکارمون کنی..اون وقت جواب ننه ی مارو چی میخوای بدی..جواب دوست دخترااای گرامی رو چی!؟
-ی لحظه ترمز بگیر..خب احمق میگم چرا خودمون نرفتیم
آرش: باید یکی ماشین رو برگردونه یا نه..پا نداره که بیاد خونمون
– ایش..با تاکسی میشد بریم
آرش:اهاااا
سری تکون دادم و به بیرون خیره شدم..پاییز شده بود و کم کم برگ درختا زرد میشدن..عابرا زیبا تر دیده میشدن
رسیدیم فرودگاه پیاده شدم مامان بابا میخواستن بیان ولی خودم نخواستم..بغض و ترسم آمیخته شدن بود توهم..بغض که نمیدونم چرا ولی ترسم از هواپیما بود یکم
سالن انتظار منتظر خوندن شماره پرواز بودیم که خیره اطراف بودم که خونده شد چمدون رو روی زمین کشیدم و هم قدم با اونا راه افتادم
—————-
به صندلی تکیه دادم و کمربندمو بستم آریا کنارم نشسته بود و آرش هم صندلی بغلی کنار ی دختر که گمونم سعی داشت مخ بزنه با پر حرفیاش آرش دیگه..
استرس داشتم هندزفری مو از کیفم در آوردم و توی گوشم گذاشتم و چشمامو بستم و هواپیما بلند شد..
رفتی از خلوت من، هم ره شب های که باشی؟
غم نهادی به دلم، همدم غم های که باشی؟
خواستم دور شوم از همه حتی ز جهانت
من نباشم؟ نگرانم که تو دنیای که باشی؟
گو با تو چه کنم تا تو شوی هم دردِ من
تا باران بشود حال و هوای سرد من
تا همچون مه عاشق به نمازت بنوازی ساز عشق
در دل بی خبرت از غم من هیچ خبر نیست
یک نفر ماندی و در قصهی من راهِ گذر نیست
اگر از خانه ی ویرانهی عشقت نگذشتم
(آهنگ چه کنم از عرفان طهماسبی)
(نظراتتون رو لطفا بفرستین..منتظر نظرات شما هستیم..
و اینکه پارت یکم کوتاه هستش دوباره پارت میزارم)🌼