رمان برای تو پارت 15
پارت پانزدهم
آرشا بسمت اتاق پخت رفت و بعد دقایقی از اونجا بیرون اومد
سها هم بدون اینکه به کسی تعارف کنه مشغول خوردن بود آرشا با صدایی که خنده درونش موج میزد رو به سها کرد و گفت یواشتر همش مال خودته منتها میتونی یه تعارف ریزم بما بزنی سها ابرویی بالا انداخت و با لحن بامزه ای گفت دست بزنین بهش بخدا خون به پا میکنم همش مال خودمه بعد دوباره مشغول خوردن شد تعجب کردم از اخلاق های این خواهر و برادر… چون اخلاق های جفتشون عینهو دو قطب مخالف آهنربا بود یکی شوخ و خنده رو عین سها و یکی جدی و خشک و در عین حال حامی مثل آرشا….
به صورت هاشون نگاه کردم
قیافه هاشونو تو ذهنم توصیف کردم آرشا یه مرد جذاب ،با موهای کمی بلند خرمایی رنگ،چشم و ابروی سیاه، و فک زاویه دار در کل یه ادم جذاب و همچی تمام و هیکلی ورزشکارانه که بطور قطعی آرزوی کلی دختره….
سها یه دختر ریزه میزه جذاب با موهای روشن و چشمای روشن و پوستی گندمی و اگه از فاصله نزدیک بهش باشی متوجه کک و مک روی صورتش میشی
نمیدونم چقدر محو تحلیل کردنشون بودم که آرشا به همراه قلیون از اتاق پخت بیرون اومد
سها بسمت آرشا رفت و باهم به نوبت مشغول چاق کردن قلیون بودن
سها رو بمن کرد و گفت هانا تو نمیکشی تا خواستم جواب بدم آرشا گفت وقت برا قلیون کشیدن هانا زیاده و بعد از جاش بلند شد و بسمت آشپزخونه رفت بعد چند لحظه کوتاه به همراه یک بشقاب میوه بیرون اومد و اونو جلوی من گذاشت و گفت درسته نمیتونی فعلا قلیون بکشی این میوه هارو بخور تا زودتر سلامتیتو بدست بیاری
با تعجب به کارهاش دقت کردم و بعد بیخیال شونه ای بالا انداختم و مشغول خوردن شدم
نمیدونم چقد اونجا مشغول گوش دادن به حرف این خواهر و برادر بودم یوقت بخودم اومدم که خمیازه به سراغم اومد از جام بلند شدم و بسمت بالا رفتم و روی تخت دراز کشیدم و به آغوش خواب رفتم