رمان تقاص پارت ۱۶
رویا)
آلبوم عکس هارا ورق میزنم و با دیدن عکس های رها میگریم…کدام مادری طاقت دوری از فرزندش را دارد…رها همه چیز من بود…
اتاقش را برای بار هزارم خودم کثیف کرده و خودم مرتب میکنم و خارج میشوم.
همزمان با من میثم وارد خانه میشود:چیشده؟چیکار کردین؟
_یه چیزایی دستگیرمون شده ولی خب هنوز ردی از رها نزدیم…
_چرا به پلیس چیزی نمیگید؟چرا ازشون کمک نمیخواید؟
خود را روی مبل پرت میکند و میگوید:چی بگیم بهشون رویا؟بگیم ما یه پیج پیدا کردین نمیگن از کجا؟نمیفهمن ما عمادو کشتیم؟
ساکت میشوم.
پر از بغض روی مبل مینشینم و او شروع میکند:رویا…
آخرین باری که باهم صحبت کردیم را به خاطر ندارم…او برای رها پدری مهربان بود…
همسری خوب برای من بود اما مردی عصبی بود…من میثم را دوست داشتم و توانستم با همه چیزش کنار بیایم.
_منو ببخش که نتونستم شوهر خوبی برات باشم.
به او لبخندی میزنم و میگویم:همه ی این سالهارو با پیدا کردن رها برام جبران کن اون موقع دیگه هیچ گله ای ازت ندارم.
…..
(هاله)
پست آشپزی را دوباره پلی میکنم و سعی میکنم پاستاهارا مرتب در سیخ چوبی فرو کنم.
نوتیف پیامی از اینستاگرام بالای گوشی ام می آید
.
به سمتش میروم و با چیزی که میبینم خشکم میزند.
همان فرد است…happy.
سریع پیامش را سین میکنم.عکسی فرستاده آن را باز میکنم…
عکس رهای دست بسته…گوشه ای افتاده و دستانش بسته است و مشخص است که اصلا حواسش نیست که کسی از او عکس میگیرد…
بغض کرده چند بار روی صورتش زوم میکنم…رنگ پریده است.
پیام دوم:یکم دقت نیاز داری هاله…داری پیدامون میکنی.میبینی که ما منتظرتیم…هم من…هم رها.
برایش تایپ میکنم:تو کی هستی…بگو چی میخوای از جون ما.
سین میکند و جوابی نمیدهد.
_سوزوندی که دختر…
با صدای مادرم نگاه از گوشی میگیرم.لبخند دستپاچه ای میزنم:یهو حواسم پرت شد..اشکال نداره کلا دوتاست.بقیه شو تو درست کن من میام الان.
و سریع از آشپزخانه خارج میشوم و وارد اتاقم میشوم.
چند باری عکس را نگاه میکنم…اتاقی مرتب با تخت و کمد.
چشمم را همه جا میچرخانم تا شاید سرنخی باشد.
از صفحه اسکرین شات میگیرم تا به عنوان مدرک داشته باشم.
هیچ چیز به ذهنم نمیرسد…او مرا هم میشناخت.
ددباره برایش تایپ میکنم:هرچقدر پول بخوای بهت میدیم…فقط دست از سر رها بردار.
اما آفلاین است.
روی تخت دراز میکشم…چشمانم را میبندم:فکر کن هاله فکر کن.
دوباره عکس را باز میکنم…نگاهم اینبار روی تابلوی گوشه ی اتاق که قسمت کوچکی از آن مشخص است زوم میشود…چشمم را ریز میکنم…این همان طرح است..
سریع وارو صفحه اش میشوم و به پست دومش نگاه میکنم.
این ها هر دو یک تابلو بودند.
پارت شانزده
_بچه ها بیاید ناهار.
گوشی را خاموش میکنم…شاید کمی غذا خوردن مغزم را به کار بی اندازد.
عکس رمانم رو لطفاً بذارید☺
یعنی کیه؟؟؟
کنجکاوم بدونم
پارت باحالی بود خدا قوت
میفهمید کم کم
مرسی عزیزم
فااااااطمه مخم گیرپاژ کرد دیگه بیار این مرتیکه رو🤣🤣🤣
خسته نباشی عزیزم کارت واقعا عالی بود خیلی قلم خوشگلی داری و…مرتیکه رو بیار😁
جانممم
مرسی عزیزم
تقلب برسونم بهتون یه دو سه پارت دیگه میفهمید کیه😂
😐آیا شما نمیدانید من تا دو یه مارت دیگر جان به جان تسلیم خواهمگفت؟
چند شنبه میشه؟
خدانکنه
والا امتحانا داره شروع میشه و خب بازدید هم کمه
احتمال پنجاه درصد بعد امتحانا یعنی بهمن🙂😂
فاطمه ! تا بهمننننننننن😱
جانمم
بخدا بستگی داره نمیتونم قول هیچ چیزی رو بدم
تا بفهمم کیه از فضولی رو به قبله نشم صلباتت😂
خسته نباشی قاطی ژونمم🫂
اللهم….
مرسی عزیز دلم
تازه داره ماجرا جالب میشه.
خسته نباشی گلم
خوشحالم که دوست داشتی
مرسی عزیزم
لااقل خسته نباشی،🌹 میثم عماد رو کشت یا فکر میکنه کشته شده . خوب اینجوری که میثم خودش قاتل کرده اگه عماد رو کشته باشه مثل اینکه سابقه دار هم هست.فقط درد سر نشه برا هاله چون برادره عماد که زنده هست
ممنونم نسرین جان
والا تو پارت های قبلی تا مرز کشت زدش پس مرده.
شاید سابقه دار باشه…شاید دردسر شه برا هاله…کی مشخص میکنه چی قراره بشه؟😂خودتونو بسپرید به من قول میدم شگفت زده تون کنم
امیدوارم زودتر تیکههای پازل درست شه، خداقوت عزیزم؛ فقط یه نکته، توی دیالوگها یا از زبون محاورهای استفاده کن یا ادبی؛ الان به عنوان مثال: 👇
پر از بغض روی مبل مینشینم و او شروع میکند:رویا…
آخرین باری که باهم صحبت کردیم را به خاطر ندارم…او برای رها پدری مهربان بود…
همسری خوب برای من بود اما مردی عصبی بود…من میثم را دوست داشتم و توانستم با همه چیزش کنار بیایم.
اینجا ادبی استفاده کردی اما بقیه جاها محاورهای
مرسی عزیزم
فقط اونجاهایی که حرف نمیزنن ادبیه ولی وقتی با یه نفر صحبت میکنن عادیه
اینجا هم رویا داشت انگار با خودش حرف میزد و متن نوشتاری بود
ولی جایی که با میثم حرف زد گفتار بود
آهان پس موقع حرف زدن شخصیت با خودش پرانتز باز کن بنویس😍
چرا کاور رمانم رو نذاشتین هنوز🤬
درست کردم
خیلی خوب بود
رمانت جوری هستش که آدم دلش میخواد تند تند پارت بدی
حالا هم که خیلی کنجکاو هستم بدونم موضوع چیه!
بیچاره رویا🥺
خسته نباشی عالی بود
مرسی عزیزممم❤️