رمان توت فرنگی من

رمان توت فرنگی من پارت 14

Part_14

توت فرنگی من

سریع از جاش بلند شد و تتد تند سرش رو تکون داد

لیا+نه نه اگ….اگه بابام بفهمه هم تو نابود میشی هم خانوادت و هم خودم

ارام بلند شدم و با دستام صورتشو فاب گرفتم

ارتا±هیس… قرار نیست اونا بفهمن

و بعد مچ دست هاشو گرفتم و به طرف ماشین رفتم ارام دستشو از توی دستم کشید و رفت نشست تو ماشین منم نشستم و بعدش راه افتادیم

ارتا±ادم فضوای نیستما وای دوست دارم بدونم چرا از خونتون فرار کردی و چرا صورتت زخمیه….. نکنه بخاطر مهمونیه چند ساعت پیشه؟

نگاشو داد بهم و به چشمام خیره شد ان دو گوی مشکی انگار خیلی حرف برا گفتن داشتن خیلی ارام لب زد که به زور فهمیدم

لیا+نه….شاید….نمیدونم

با تعجب نگایی بهش انداختم پس بخاطر چیه نکنه…….

لیا+بخاطر استوری چند دقیقه و یه مشکل خانوادگیه……

کمی فکر کردم اها تازه یادم امد عکس خودم و خودش که چند ساعت پیش لیا عکس رو استوری کرد

ارتا±با خانوادت بحثت شده
سرشو پایین انداخت و نیشخند زد و نیشخند زدن همانا اخ گفتنش همان سرشو پایین انداخت و سکوت کرد

ارتا±اوک متاسفم

دوباره با صدای ضعیفی گفت

لیا+تقصیر تو نبود که……. درواقع تقصیر من بود….

یعنی چی، چی میگه

ارتا±چی؟

لیا+من هواسم نبود و اون عکس رو جایی استوری کردم که……

به اینجا که رسید یه نفس عمیق کشید و با لحن خنده داری گفت

لیا+……. همه ی همکارای ددی جونم میتونن ببینن هه مسخرست نه

ارتا±مهم نیس لیا خیلی بهش فکر نکن

لیا+هه معلومه که به….. نیست

و بعد از اون حرفی که زد دیگه در ماشین سکوت حکم فرما شد تا که به خونه ام رسیدیم…….

4.8/5 - (22 امتیاز)
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x