رمان توت فرنگی من

رمان توت فرنگی من پارت 13

4.2
(6)

Part_13

توت فرنگی من

تو راه بودم که یهو دختری رو دیدم، معلوم بود که حالش خوبی نداشت و چقدر هم اشنا میزد، کنار خیابون نشسته بود و سرش سمت جوب اب بود
ماشین رو زدم کنار و پیاده شدم، ارام ارام به سمتش قدم برمیداشتم وقتی بهش رسیدم رو زانو هام کنارش نشستم و صورتش رو دیدم شناختمش این اینجا چیکار میکرد

ارتا±لیا تو این وقت شب اینجا چیکار میکنی؟

نگاهی به صورتم انداخت و گفت

لیا+قضیه اش طولانیه

ارام بلند سدم و به سمت ماشین رفتم از توی ماشین یه بطری اب برداشتم و سمتش رفتم بطری رو سمت گرفتم و یک تال ابروم رو بالا انداختم

ارتا±بیا این اب رو بخور یکم سر حال شی معلومه تگری زدی

با بیحالی بطری اب رو از دستم گرفت و کمی از اب رو خورد و کمی دیگرش را به صورتش زد

ارتا±ادرس خونتون کجاست همون جایی که مهمونی گرفتین ؟

لیا+از اونجا فرار کردم!

ارتا±جدی؟!
خبب جای دیگه رو نداری بری؟

لیا+نه. چرا داری بهم ترحم میکنی؟

بی توجه به سوالش گفتم

ارتا±یه جا هست

با صدای پوزخندش سرمو به سمتش چرخوندم که گفت

لیا+هیچ جا نیست

ارتا±خونه ی من

نگایی بهم انداخت چشمکی بهش زدم

ارتا±میتونی امشب بیای خونه ی من

سلام بچه ممنون که تا اینجای رمان ما را همراه ما بودید به دلیل یک سریعی از مشکلات یک هفته نیستم و شاید پارت ها منظم نباشم من خیلی خیلی از شما معذرت میخوام دوستتون دارم توت فرنگی ها 🙂🎧🍓

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا : 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x