نویسنده هایی که به مدت یک ماه پارت گذاری نکنن رمانشون از سایت حذف میشه

رمان شاه دل

رمان شاه دل پارت 7

4.8
(236)

با اینکه زمان زیادی از ازدواجش نگذشته بود ولی بی نهایت دلتنگ خانواده اش بود..آن شب با خیال راحت در کنار پدر و مادرش به خواب رفت..خوابی سرشار از آرامش..
صبح روز بعد با اینکه هرگز دلش نمی‌خواست برگردد ولی خب چاره ای نبود..تصمیم داشت خودش برگردد و کمی هم خرید کند..
برای کیوان پیامی فرستاد و خواست که دنبالش نرود او خودش برمیگردد..
ولی جوابی دریافت نکرد..و از خانه مادرش بیرون زد
کمی در بازار چرخ زد و مقداری وسیله گرفت تا نهار درست کند..حسابی که خسته شد با تاکسی به خانه برگشت..
جلوی در واحد کیسه ها را روی زمین گذاشت و به سختی از داخل کیف کلیدش را پیدا کرد..
ممکن بود کیوان خواب باشد بهتر بود بیدارش‌ نکند..همین که وارد شد حجم غلیظی از بوی سیگار به مشامش خورد..
چه کرده بود!
تمام دیشب خودش را در سیگار خفه کرد بود..؟!
سرفه ی کوتاهی کرد و وارد خانه شد..
ولی با دیدن خانه از حرکت ایستاد..به چشمان خودش هم شک داشت چه میدید!
کیوان به همراه سه تا از دوستانش روی مبل ولو بودند و روی میز هم پر بود از شیشه های مشروب و فیلتر های سیگار و در کنارش چند تا پفک…مشغول تماشای فوتبال بودند که با صدای در متوجه حضورش شدند..
خون خونش را میخورد..برای این کثافت کاری ها او را به خانه ی پدرش فرستاد؟
با صدایی که از حرص می‌لرزید فریاد زد:
_چه غلطی کردی کیوان
قبل ازخودش مردی که کنار دستش بود چندش خندید و رو به کیوان گفت:
_خانم خوشگله کیه؟
هر چه که باشد او زنش بود و الان باید فکش را می آورد پایین..ولی بدتر از او خودش خندید و آرام گفت:
_نمیدونم
فراموشش کرده بود..؟
مست تر از آن بود که چیزی یادش باشد..
ترس تمام وجودش را احاطه کرد،حالا باید چه غلطی بکند..
سعی کرد آرامشش را حفظ کند و شمرده شمرده زمزمه کرد:
_جمع کن این کثافتا رو
همان طور که حرف می زد آرام نزدیک اتاق شد.. یکی از آنها که لنگ هم میزد نزدیکش شد و کشدار گفت:
_منظورت از کثافت ماییم
قبل از آنکه دستش به او بخورد در یک حرکت به عقب هولش داد و از مستی زیاد تعادلش بهم خورد و زمین افتاد..
از فرصت استفاده کرد و وارد اتاق شد..با دست های لرزان در را قفل کرد که اگر ذره ای تعلل میکرد بر سرش هوار می‌شدند..
از استرس دست هایش میلریزد..چند ثانیه نگذشته بود که کیوان به در کوبید:
_بیا بیرون
حالش از این حرف زدن بهم میخورد
چند باری همان طور در زد و وقتی جوابی دریافت نکرد دست از زدن برداشت و رفت ولی همچنان صدایشان می آمد و هر از گاهی قهقهه های بلند می‌زدند..
خیالش کمی راحت شده بود که دوباره یکی از مرد ها با تمام توان شروع به در زدن کرد از جا پرید..کم مانده بود در را بشکند..
سراغ گوشی رفت..
حالا باید به چه کسی زنگ میزد..کاش اصلا برنمیگشت به آن خانه..
لیست مخاطب ها را زیرو رو کرد ولی تنها چند تا شماره بیشتر نداشت
باید به حاجی زنگ میزد..پسرش بود و جز خودش کسی نمی‌توانست کاری کند با دست های لرزان با هزار زحمت شماره اش را گرفت..
کاش گوشی را هر چه زودتر بردار..
صدای خواب آلو حاجی در گوشی پیچید
آخر ساعت ۱۲ ظهر دیگر چه خوابی..
_الو
همین که صدای افرا را شنید از جا پرید
صدای پر استرس افرا خبر های خوبی به همراه نداشت.. تنها کلمه ای که توانست بگوید
_کیوان
بود..حاجی متوجه شد که گندی بالا آورده..با هول گفت:
_چی شده
با بغض زمزمه کرد:
_خواهش میکنم بیاین اینجا
گفت و قطع کرد..احساس بد بختی میکرد.. حالش از آن زندگی بهم میخورد
صدای خوردن لیوان ها به هم اعصابش را داغون کرده..حیف که کاری از دستش بر نمی آمد..جز اینکه منتظر حاجی باشد
کاش حاجی هر چه زودتر خودش را برساند..

(نظراتتون رو کامنت کنید..حمایت ها زیاد باشه لطفا..پس کسایی که میخونن نظر بدن که باعث دلگرمی هستش..)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا : 236

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نمایش بیشتر

saeid ..

نویسنده رمان های بامداد عاشقی،شاه دل و آیدا
اشتراک در
اطلاع از
guest
45 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

از کیوان خوشم میاد
زیادیم ادم بدی نیست😈
خسته نباشی عشقم🥲

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

😂😂😂😂😂

Ghazale hamdi
پاسخ به  𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

راستی سحری چرا پارت نمیدی؟🥺🥲

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

میدم از هردوتاشون😊❤

𝒮𝒾𝒮𝒾 ‌
1 سال قبل

اولین کامنتم که😌

Newshaaa ♡
1 سال قبل

واااا این کیوان بی شخصیت چه مرگشه😳

Newshaaa ♡
1 سال قبل

آفرین عزیزم🦋🫂

Fateme
1 سال قبل

کیوان مریض😂
عالی بود عشقم❤️

Ghazale hamdi
1 سال قبل

وای مهسایی خیلی کوتاه بود تروخدا صب هم پارت بده🥺🥺
میترسم یه بلایی سر افرا بیارن🥺🥺
کیوان آشغال عوضی افرا رو فرستاده خونه باباش که بره دنبال کثافت‌کاری مرتیکه حیوون آشغال گاووووووو😠😠
عالی بود مهساییی🥰🤍

Ghazale hamdi
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

اصلا فحش دیگه جواب نمیده باید تیکه تیکش کنی مرتیکه بی‌غیرت
از اولم حس خوبی بهش نداشتم حیوون عوضی رو
قربونت برم مهسایی🥰🤍

تارا فرهادی
1 سال قبل

آدم تا چه حد میتونه بی غیرت باشه الکی نبود این ضحی ازش بدش میومد
سعیدددد جووون من پارت بده فرده اونم دو تا
میدونم زیاده خواهم ولی رمانت خییییلی قشنگه 🥺🥺🧡🧡🧡😍😍😍😘😘😉

تارا فرهادی
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

اهوم🥺
واااای طولانی باشه ها فقط😍😍
وظیفمه خواهری😘🧡

نسرین احمدی
نسرین احمدی
1 سال قبل

رمانت قشنگه میگم پدر افرا می دونست کیوان از نظر اخلاقی و جور آدمیه ؟

،،،
،،،
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ممنون عزیزم کاش زودتردلیل ازدواجشون مشخص بشه

خواننده رمان
خواننده رمان
1 سال قبل

لطفا پارتا رو طولانیتر کن ممنون

Kim Liyana
1 سال قبل

ای جان کیوانمو اهل دله پس بدبخت افرا
واییییی یه پارت دیگه سریع بدههههه واییییی خداااااا ذوق چیه من الان خون. دماغ میشم🤡🍅🗡️

Kim Liyana
پاسخ به  Kim Liyana
1 سال قبل

کیوانمون*

Kim Liyana
پاسخ به  Kim Liyana
1 سال قبل

من جهت زیاد کامن گذاشتن دهرم چرت و پرت میگم ولم کنین 😂🤳🏻

لیلا ✍️
1 سال قبل

خیلی خوب بود کم کم داره گندای کیوان رو میشه واسه افرا فقط یکم طول پارت‌ها رو طولانی‌تر کنی بهتره😊

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

دیدین به حرف من رسیدین که گفتم به امید مرگ کیوان
الان با پسرم امیر میریم سراغش لت و پارش میکنیم که دیگه به افرا کاری نداشته باشه
پسره بیشعور…..استغفرالله🤣😱

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
1 سال قبل

من احساسم اینه کیوان یه روز حتی یه دختر رو هم برای ….. میاره خونه
والا با این کاری که من ازش دیدم احتمال اینکه پ.س.ر بیاره یا دو نفر رو بیاره با هم …… برن خیلیه🤣😱

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

والا به خداااا
نکنه یه بار فیلم ….. رو با دو دختر به افرا نشون بده
پسرم امیر چاقوتو برداررررر
حملههههه🗡🗡🗡🗡🗡

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ساعت ۱۰ و نیم کلاس زبان دارم
بعد کلاس میخونم😊

𝒵ℴℎ𝒶 🥹🤍
پاسخ به  saeid ..
1 سال قبل

ولی ببین سعید من دیشب ساعت ۲ خوابیدم بعد تا نزدیکای ساعت ۲ و نیم چون اومده بودیم خونه ی جدید و مکان عضو شده بود نمیتونستم بخوابم ولی صبح ساعت ۷ و بیست دقیقه بیدار شدم ؟!
دقیقا چرا؟!!!!🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

دکمه بازگشت به بالا
45
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x