رمان فرفری پارت72
مثل زخمی میمونه که بد جوش خورده همیشه میبینی یادت میفته ودردش تازه میشه
من اما یاد میگیرم با نداشتنش کنار بیام با زخمم کنار بیام نمیزارم از پا بندازه منو
با شاد بودن و خندیدن و شیطنت حال خودمو خوب میکنم
درس میخونم کار میکنم
به قول این شاخ های اینستا دنیام رو میسازم به نفره😎😎
با همین فکرا خوابیدم وتصمیم به تغییر خوابیدم
یه خواب آروم بعد از مدتها
صبح سرحال بلند شدم صبحانه آماده کردم برای خودم چندتایی لقمه برداشتم تا سر وقت نوش جان کنم
سوار ماشین شدم ولی چون مسافر داشت لقمه رو گذاشتم سرکلاس بخورم
رسیدم کرایه رو حساب کردم یکم پیاده رفتم تا رسیدم هم زمان بامن آقا هم با ماشینش رسید
بیخیال رد شدم داشتم میرفتم که ناخواسته حرفاش رو شنیدم
_بله مامان عجله داشتم نشد چیزی بخورم حالاهم مشکلی نیست یه چیزی میگیرم
_………..
_میدونم اذیت میشم ولی دیگه پیش اومد من برم فعلا
پس غذای بیرون اذیتش میکنه اصلا به من چه مریض بشه
خواستم برم ولی وجدانم قبول نکرد یاد خوبی هایی که در حقمون کرده افتادم پس وایسادم
دست بردم تو کیف دوتا لقمه برداشتم یکی موند برای خودم برگشتم عقب که کم مونده بخورم بهش
آروم سلام دادم ولقمه ها رو گرفتم سمتش
_سلام این چیه
_والا ما بهش میگیم لقمه
_😒میدونم منظورم اینه چرا میدیش به من
_زیاده انگار شماهم غذای بیرون اذیتت میکنه منم زیاد آوردم لقمه شما بخور
بعد هم پلاستیک لقمه هارو دادم دستش و به اون لبخند خوشگلش پشت کردم رفتم سمت کلاس
داشتم از در میرفتم داخل یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم که دیدم نشسته رو نیمکت بیرون داره با ولع لقمه میخوره
🤭🤭🤭از دست مردهای شکمو
رفتم سرکلاس دیدم خلوته نشستم سریع لقمه رو خوردم ومنتظر استاد شدم
این ساعت اون استاد هیز میاد
چند دقیقه بعد هم استاد اومد
بعد از سلام سریع شروع به تدریس کرد ولی تمام مدت میدیدم که حواسش به منه واین کلافه کرده بود منو
دوساعت برام به اندازه دوسال طول کشید
بعد از کلاس که استاد رفت متوجه پچ پچ بچه ها شدم که درمورد من واستاد حرف میزدن
حرفاشون حالمو بد کرد من کجا بهش نخ دادم که خبر ندارم
با حال بد بلند شدم رفتم تو راه رو همه ی حال خوش صبح رفت وجاش ناراحتی اومد
مرسی,بابت دو تا پارت.🤗😍😘میشه زود به زود بزارید.لطفا.
خسته نباشی فرشته جان ❤️ اگر میشه زودتر پارت بزارییی 😍
سلاپ ببخشید نمیشه مرتب و بیشتر پارت بدیت؟
بعد چن روز دو تا ربع پارت دادین نمیشه گقت پارت