⸾رَِوَِﻳَِاَِےَِ ﻣَِنَِ⸾ ✿𝒑𝒂𝒓𝒕12✿
════════════════
ارلین-اهوم ولی گف ب تونگم،سوتی ندی یوقت!
ساتیا-باشه
زیاد نگذشت ک سورن را صداکردتاببیند حق با ارلین
است یابازهم یکی از دروغ های دیگر دخترک است!
ساتیا-سورن،میشه ی لحظه بیای؟
سورن ب او نزدیک شد و بعدازاحوالپرسی ساتیا پرسید:
ساتیا-میگم اون روزصدام کردین کارم داشتین؟
سورن-کدوم روز؟
دخترک اول فکرکرد یادش نیست اما باجوابش
مطمئن شد ک حرفش دروغی بیش نیست!پسرک
بلدنبود دروغ بگوید!طوری تربیت شده بود ک
هیچوقت ب کسی دروغ نگوید،آمل حالا واقعا
میترسید ک اگر واقعیت را بفهمد چ اتفاقی
میافتد،اصلا ب او ک سنش ازش کمتربود حسی
داشت؟نه!پس مجبور ب دروغ گفتن بود!
ساتیا-همون روز ک با آرتیا صدام کردین!
سورن-کِی؟
کمکم داشت مطمئن میشد ازاینکه حرفهای ارلین
درست بوده!اما وانمود کرد ک چیزی نمیداند و
خونسرد ادامه داد:
ساتیا-اونروز ک شب قبلش باارلین نشسته بودیم
بعدازپشتبوم ادای ارلینو درآوردی!
سعی کرد تابلو نباشد اما مگر میشد؟
سورن-اهاااااا اونرووووز!…یادم نمیاد!
ساتیا-یعنی چی…ینی حرف چن روز پیشو یادت نیس؟
سورن-نهههه…ارلین تو یادته؟
همانطور ک گفته بود،سورن خواسته بود ک چیزی ب
ساتیا نگوید،پس وانمود کرد مانند او اما بهتر!دخترک
بازیگر خوبی بود،درست همانند ساتیا!
ارلین-امممم…نه منم زیاد یادم نیس
ساتیا محکم ادامه داد:
ساتیا-پس الان آرتیا میاد ازاون میپرسیم ببینیم یادشه یا نه!
برای لحظهای نفس کشیدن یادش رفت!ممکن بود
آرتیا اورا لو بدهد،لبخندش محو شد اما سریع خودرا
جمع کرد و بالبخندی لب زد:
سورن-آره!ازاون میپرسیم ببینیم یادشه!
زیاد طول نکشید ک آرتیا سررسید،اما سورن سریع
خود را ب او رساند و تا رسیدن پیش ساتیا بااو
صحبت کرد ک سوتی ندهد!همینکه رسیدند بعد از
احوالپرسی سورن قبل از ساتیا ب حرف آمد:
سورن-میگم ساتیا بپرسیم؟
ساتیا-خب آره…آرتیا،اونروز ک صدام کردین چیکارم داشتین؟
آرتیا-کدوم روز؟
پوکر ب آرتیا خیره شد،چقدر ضایع دروغ میگفتند!
ساتیا-بابا همون روز ک…
آرتیا-اهااااااا اون روز!یادم نمیاد!تو یادته سورن؟
سورن-نهههه چیکارش داشتیم؟
آرتیا-ارلین توام یادت نیس؟
ارلین-نه اصلاااااا
آرتیا-عجیبهههه!خب حالا ک هیچکدوم یادمون نیس بیخیالش شیم
ساتیا عصبی لب زد:
ساتیا-ای بابا چرا دروغ میگین لااقل بگین چیا گفتین!
آرتیا-میدونی چیه اصلا بیابگم بهت!
تادهان بازکرد چشمش ب ارلین افتاد ک خیرهشان بود
آرتیا-اممممم…میگم باشه واسه بعد!
ساتیا جیغی کشید و جواب داد:
ساتیا-نهههه!الان!
آرتیا-آخه…هوفففف!باشه
════════════════
♡بـہ قـلـمـ :آیـلے♡