اقیانوس
اقیانوس
در اعماق اقیانوسی به وسعت کیلومتر ها سوار بر زیر دریایی از جنس افکارم خود را تجسم می کنم.
به فاصله ای خوشایند به دور از تمام انسان ها
احساس بی وزنی و سبک بالی
تنهایی و ترس را در اعماق فرسنگ ها آب و فضای مبحوس زیر دریایی ذهنم را میتوان احساس و لمس کرد.
ذهنم را پراکنده از افکار منفی می کنم و سعی بر لذت بردن از منظره ی کم نظیری از ساکنان شهر آبی می کنم.
اما هر چه دور تر و به اعماق اقیانوس غرق می شوم، تاریکی و سکوت پیشی می گیرد و ذهنم را پریشان تر در می یابم و با خود تحلیل می کنم این گونه…
فاصله چه طولانی و کوتاه،
رابطه چه تاریک و روشن،
زندگی چه تلخ و شیرین،
جملات چه تضاد و مترادف،
همه میتواند مکمل و ساختار آرامش و درد و بستر یادگیری باشد، اما به راستی چگونه؟
چگونه می شود احساس خفگی کرد و لبخند زد؟
چگونه ترس در تلفیق با درد، درس آرامش می دهد؟
چگونه ظلم در تضاد با محبت، برتری دارد؟
👏👏
نوشتههاتون جوریه که واقعاً، بیاغراق باید دقایقی روش تمرکز کرد تا معانی اصلیش رو بفهمی👌 احسنت بر این قلم✨
اولا ممنون از شما لیلا خانوم و دوما بنظرم متن و نوشته ی که معنی و مفهومی نداشته باشه جذابیتی معمولا برای مخاطب نداره از این جهت بنده سعی بر خلق متن و کلماتی دارم که همراه با حس و درک کردن متن، مفهومی هم برای مخاطب داشته باشه
دقیقاً منظور منم همینه
کلمات معانی عمیق و نهفتهای دارند که نمیشه به سادگی از کنارشون رد بشی👌👏
بینظیر مثل همیشه خسته نباشید🌹
ساکنان شهرآبی…
ازین کلمه خیلی خوشم اومد😃
موفق باشین