رمان به کدامین گناه پارت ۴
حامد
سه ساعت گذشته بود و من هنوز پشت این در شیشه ای چشم انتظار دختری بودم که خندههاش زیباترین موسیقی عمرم بود ،من چشم به راه دختری بودم که با خیره شدن به چشماش توی اقیانوسی زیباش غرق میشدم ،دختری که کم از مرد نداشت کسی که همه میگن غرق خون بود ولی خودشو رسونده بود بیمارستان، من منتظر تنها همدم تنهاییهایم بودم.
سردرد امونمو بریده بود سرمو به دیوار پشت سرم تکیه دادم اینجا همه چیز سرد بود؛ صندلی های فلزی ،زمین و دیوارهای سفید رنگ، اینجا حتی نگاه پرستارها و پزشکاش هم تن آدمو به لرزه در میآورد…
غرق شده بودم توی خاطراتِ عطر تنش ،موج موهای خرمایی رنگش ،پرتره ی زیبای چهرش که خودم توی ذهنم نقاشی کرده بود که شادی دستم گرفت و از باتلاق چشم هاش نجاتم داد و رشته ی افکارم رو پاره کرد …
– الان چی میشه؟
حتی نمیتونستم چشمام رو باز کنم چه برسه بخوام جوابش رو بدم پوف کلافهای کشید و با تکون خوردن صندلیها متوجه شدم بلند شده که درست همون لحظه صدای باز شدن در اومد که بلافاصله چشمامو باز کردم و بلند شدم دکتر اومد بیرون، دکتری که به خوبی میشناختمش و چندین سال استاد صداش کردم…
نیما-حالش چطوره؟
– خون زیادی ازش رفته بود و اندامهای شکمی آسیب دیده بودند ولی خدا را شکر عمل موفقیت آمیز بود فقط باید منتظر بمونیم به هوش بیاد ولی فعلاً نمیتونم منتقلش کنم بخش
– کی بهوش میاد؟
– گفتم که خون زیادی از دست داده ولی زیاد طول نمیکشه نگران نباش
شادی-ممنون استاد
برای شادی سری تکون داد و سمت من برگشت: میخوام باهات حرف بزنم حامد نیم ساعت دیگه بیا اتاقم
-چشم استاد
بعد هم از کنارمون گذشت و رفت
اشکان- پاشید بریم یه چیزی بخوریم هممون شبیه مردهای شدیم که از زیر دست مرده شور در رفته
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
بچهها رو فرستادم خونه استراحت کنن؛ هنوز ۲۴ ساعت گذشته بود ولی دلوین به هوش نیومده بود تمام این ساعتها به حرفهای استاد فکر میکردم ولی به نتیجهای نرسیده بودم
چشمام رو بستم و سرم رو به پشت صندلی تکیه دادم نمیدونم چقدر گذشت که با صدای پرستار چشمام رو باز کردم و بهش خیره شدم…
-همراه پناهی هستید ؟
-بله
-بیمارتون بهوش اومده منتقلش کردیم به بخش الان میتونید ببیندیش ،دیدم خیلی وقته اینجا هستید گفتم بهتون خبر بدم
نفسم را آسوده بیرون فرستادم و با لبخندی که از ته دلم به روی لبم اومده بود نگاهش کردم: ممنون ،خیلی ممنون لطف کردید فقط کدوم اتاق؟
– این راهرو رو مستقیم برید سمت راست اتاق سوم.
– متوجه شدم ممنون
بعد از تشکر به سمت آدرسی که داده بود رفتم نمیدونم مسیر رو چطوری طی کردم و به اتاق رسیدم ،دستام از خوشحالی و هیجان میلرزید نفس عمیقی کشیدم و دستگیره رو فشردم؛ وارد شدنم مساوی شد با دیدن فرشتهای که این چند روز برای دیدنش لحظه شماری میکردم، رفتم جلو کنارش روی صندلی نشستم
پلکش لرزید از چشمای تیزم دور نموند وروجک برای اینکه ازش چیزی نپرسم خودشو به خواب زده بود…
-مثل سیندرلا که که وقتی بیهوش شد اون پرنس خوشتیپه اومد و وقتی بوسیدش بیدار شد فکر کنم منم باید ببوسمت تا پرده برداری از اون دوتا دریای زیبا !
مقاومتش از بین رفت و با لبخند چشماشو باز کرد و نگاهم کرد
من تازه میفهمیدم که چقدر دلتنگ نگاه آرومش بودم
با صدایی که انگار از ته چاه بیرون اومده بود لب های خشک شدش رو تکون داد : اون زیبای خفته بود نه سیندرلا
تازه فهمیدم چه گافی دادم برای اینکه کم نیارم دستمو به کمرم زدم و به صندلی تکیه دادم : هه اینا اثر بی هوشیه عزیزم وگرنه زیبای خفته کبریت میفروخت
اخم کرد و با خنده ای که سعی میکرد کنترلش کنه گفت:دستم انداختی ؟
قهقهه ای زدم و سرم رو تکون دادم که در باز شد
طفلک حامد چه زجری کشید🥺
اره🤧
خسته نباشی عزیزم میشه لطفا پارتا رو بلندتر بذاری واینکه پارت گذاری یه روز در میونه ؟چجوریه؟
ممنون رمانت قشنگه و قلمت خیلی خوب 🌹
باشه عزیزم تمام تلاشم رو میکنم
واینکه روندپارت گذاری یک روز در میون هست
و اینکه من یه روز پیش فرستادم ولی ادمین الان قرار دادن
خوشحالم که دنبال میکنی💜💜💜
آلا میگم اونجایی که نوشتی هنوز ۲۴ ساعت گذشته بود ولی دلوین به هوش نیومده بود یجوریه من توقع داشتم بهوش اومده باشه
مثلا اگه میشد :
بیست و چهار ساعت گذشته بود و هنوز دلوین بهوش نیومده بود
یا مثلا:
بیست و چهار ساعت گذشته بود ولی دلوین هنوز بهوش نیومده بود
یا اونجا که گفت :
ممنون،خیلی ممنون لطف کردید
ممنون اول نبود بهتر بود
همون خیلی ممنون لطف کردید
یا خیلی ممنون
یه جا گفتی ۲۴ ساعت گذشته بود و به هوش نیومده بود بعد چند خط پایین تر شده چند روز برای دیدن فرشته ای …اینجا فک کنم مث من گاهی مینویسم یادم میره یادت شده😂
بعد اینکه یجا نوشتی پلکش لرزید از چشمای تیزم دور نموند اگه میشد لرزش پلکش روون تر بود
بعد اونجا من تازه میفهمیدم اگه مینوشتی تازه فهمیدم بهتر میشد😁
ببین آلا من چقدر دقیق خوندم🤣🤣🤣🤣
اگه ناراحت شدی من واقعا معذرت میخوام چون خوشگل مینویسی گفتم خوشگل تر بشه 😘🫀
ممنون عزیز دلم خوشحالم که دقت میکنی
باور کن من اصلا ناراحت نمیشم که مشکلاتم رو میگی بلکه خیلی هم خوشحال مشیم
ممنون که خوندی عزیز دلم💜💜💜💜💜💜💜
عزیزم خوشحالم که دوست داشتی
ولی باور کن من اصلا ناراحت نمیشم که اشکالاتم رو میگی بلکه خیلی هم خوشحال میشم 💜💜💜💜
از این مردای عاشق پیلیز🥺
خسته نباشی عزیزم عالی بود.
ممنون گلم خوشحالم که دوست داشتی💜💜💜💜💜💜
بهتره بگیم از این داداشای عاشق
حالا توی پارت های بعدی جایگاه حامد مشخص میشه🤭💝💝💝
خیلی قشنگ نوشتی، داستان زیباییه دختر با ایدهای خوب و فکر شده😊 پارتت هم منظم بود با قلمی قوی و گیرا👌🏻👏🏻 فقط احیاناً اون پرنسسی که با بوسیده شدن از خواب بیدار شد زیبای خفته نبود؟ سفیدبرفی هم بود ولی سیندرلا به هیچوجه😂
مرسی که خوندی عزیزم 💜💜🤭🤭
خوشحالم که دوست داشتی💝💝💝
پارت رو کامل خوندی؟اخرش گفتم کع زیبای خفته بوده🤣🤣🤣
عه ندیدم کو؟ برم نگاه کنم😂
اره 😂😂😂😂
ممنون عزیزم
شما هم شمال زندگی میکنی ؟
نه عزیزم
اتفاقا من جنوب کشور زندگی میکنم🤩
اها💚
اخه پروفایلت عکس دریا هست
حامد خیلی شوخطبع و مهربونه😊 خسته شدیم از بس مردهای خشن و در عین حال جذاب دیدیم😂
کراشمه🤣🤣🤣🤭🤭🤭🤭🤭
میترسم کراش بزنم رو حامد یهو بزنی ناکارش کنی😐😂😂😂
کراشیدممممم🥺وی خدایااا یکی از این عاشقاااا میخااممم🥺😂😂
خسته نباشییید❤
خیلی خوب حدس میزنی ولی باید ببینیم چی میشه
مرسی عزیزم🤩🤩💝💝💝
داش … نزنی ناکارش کنی خداوکیلی😐از همین الان دارم میگم منم روش کراشم😂
آقا من اول گفتم😂
با منم قسمتش کن☹️😂
دوستان دارید سر کراش من دعوا میکنید حواستون هست؟🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
دوستان همه به کناااااااااار
کراش آقا حامد وارد میشه🖐🏻😎
حامد کراش خودمه به هیچکسم نمیدمش
اول گفتینم به من چه 😌
حامد رو من کراش منم رو حامد
غیرتی نشمااااا🍃💪🏻
خاک عالم 😱
برا خودت 😰
دخترا نگران نباشید کراشِ کراشا توی راهِ🤫🤫
دوستاااان حامد به فداتون من نمیخامش🤣🤣🤣🤣
واااااا مگه لباسه تعویض میکنی من جدیده رو به کسی نمیدم🤣🤣🤣🤣😠😡
قول نمیدم🤭
برگرفته از سایت… . Aramesh.
بهتره در نوشته واژگانی رو که دارای نشانهی عربی تنویناند، به کار نبرید.🖌
نمونه:
او ناچاراً خواهد پذیرفت.❌
او به ناچار خواهد پذیرفت.✅
اولاً باید ادبت را رعایت کنی.❌
پیش از هر چیز، باید ادبت را رعایت کنی.✅
تلفناً به دوستم گفتم.❌
تلفنی به دوستم گفتم.✅
۲- نذارید به شخصیتهای داستانتون خوش بگذره.🖌
در داستان همواره کشمکشی وجود داره که لازمه حل بشه؛ کشمکش میتونه درونی یا بیرونی باشه. میتونه آشکار یا پنهان باشه.
☀️|• مسائل سیاسی، جنسی، محل زندگی، شغلی، خانوادگی، مالی، جسمی، روحی. مسائل بین دوستان و دشمنان.
☀️|• دل نویسندهها نباید برای شخصیتهاشون بسوزه.
***
– بذارید شخصیتها گفتوگو داشته باشند، نه سخنرانی!📝
🖌|• نذارید شخصیت چند صفحه مدام حرف بزنه، بدون استراحت یا کنش و واکنش.
🖌|• در گفتوگو، سعی کنید دیالوگهای کوتاه و قوی بنویسید. بهتره سمت چپ صفحات کتابی که دیالوگ داره، کلی فضای خالی ببینید. (تصور کنید رمانتون چاپ شده)
***
4- به شخصیتها امداد غیبی نرسونید.
🔖| فرض کنید شخصیت داستان صبح تا شب میخوره و میخوابه.
🔖| کنارش سیلی از اتفاقات شانسی و تصادفی هست. کمک همیشه از روی هوا میرسه، اون هم بدون دلیل.
🔖| شخصیت همیشه تنبله، کنش و تکاپویی نداره.
🖍| در صورتی که دلیلی قوی براش نداشته باشید یا موضوع پیرنگ و کشمکش داستانتون نیست، انجام چنین کاری بزرگترین گناه در حق داستان و خوانندهست.
***
گاهی یکی از مزاحمترین عناصر جملات، قیدها هستند.
به جای اینکه با قید «بگید»، در دیالوگ «نشون بدید».
نمونه:
زن با عصبانیت گفت: «برو بیرون!»❌
زن فریاد زد: «گم شو بیرون کثافت!»✅
🌩| البته قیدهای زبان فارسی بسیار گستردهاند و استفاده نکردن از بعضیها بسیار سخت خواهد بود. اینجا، منظور قیدهاییه که در نمونهی بالا دیدید.
🌩| «با خشم، با ناراحتی، بیحوصله، با لحنی آمرانه و…»
🌷| اینها میتونن حذف بشن و به شیوه بهتری نمایش داده بشن و به نوشته آسیبی نرسونن.
🌷| داستانتون رو ویرایش کنید و بهجای قید گذاشتن، نشون بدید.
***
– در فارسی «را» نشانه مفعوله و باید «دقیقا بعد از مفعول» بیاد.🍷
کتابی که هفته پیش خریده بودم را خواندم.❌
کتابی را که هفته پیش خریده بودم خواندم.✅
19- شخصیتهای داستانتون ویژگیهای داشته باشن که از دیگران متمایز بشن.✨
مثلا:
• وسواس نسبت به چیزهای مختلف
• تکیهکلام خاص
• علایق ویژه
• حمایت از چیزهای گوناگون
11- درک ضرباهنگ نثر نوشته مهمه.📚
مثال از ضرباهنگهای متفاوت:
🌱|• وارد اتاق شد در حالی که فکر میکرد آیا کسی آنجا بوده و انتظار کشیده؟
🌱|• وارد اتاق شد. آیا کسی آنجا بود؟ شاید ساعتها انتظار کشیده باشد.
ضرباهنگ نوشته رو با توجه به نوع نوشته تنظیم کنید.
کلاس استاد مرادی واقعا شیرینه😂😂
ممنون لیلا جان بابت نکات فوق العادت🤩💝💝💝🤩🤩🤩
امشب کلاس عوض شد 😂
چرا؟
از من نیست خواهر😂 همونایی که مطالعه کردم رو خواستم بهتون به اشتراک بذارم💓
کثافت!
تاثیر فوش چقدر زیاده🤣😂
خب معلومه، موقع عصبانیت مسلماً نمیتونی آروم باشی و گنجوندن چنین واژههایی باعث میشه که رمان واقعیتر و گیراتر به نظر برسه، کثافت واژه فیلترینگ نیست
اره مثلا فکر کن وقتی عصبانی هستی بگی برو بیرون پسر بد 🤣🤣🤣
ولی در حالت عادی : بیر بیرونننننن مرتیکه………
وایییییی اره خداوکیلی🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣