رمان تقاص پارت پنج
پارت پنج
از ماشین پیاده میشویم.به سمت خانه ای میرویم با دربی آبی رنگ.
خانه ی سجاد…آقا میثم خود از ماشینش پیاده میشود.سرهنگ حسینی رو به هردو ما میگوید:شما همینجا وایستید.
و خود میرود.
حال من و میثم تنها ایستاده ایم و هر دو به ماشین سیاه رنگش تکیه داده ایم:نمیتونم بهت اعتماد کنم.
_چرا؟
_چون نمیتونم باور کنم از بین تو و رها تنها کسی که دزدیده شده رهاست.
تلخ میخندم و میگم:شما خیلی ناراحتید از اینکه من برگشتم.
_نه از برنگشتن رهام ناراحتم.
_حق دارید منم ناراحتم…باور کنید عذاب وجدان اینکه تقصیر منه ولم نمیکنه شبا نا صبح خواب میبینم.ولی خودتون که فهمیدید منو بیهوش کردن.برای جبرانش اومدم که بگردیم دنبال رها….راستش
مکث میکنم و او میگوید:راستش چی؟
_آخرین باری که کارم به پلیس افتاد ماشینمون رو دزدیده بودن…هنوزم که هنوزه دنبالش دارن میگردن.ببینید آقا میثم اگه به پلیس باشه واسه هر چیزی باید مجوز صادر کنن و هر کدوم از اینا حداقل یه روز طول میکشه…من…من میگم بیاید خودمون بگردیم.
_خودمون؟
_آره…الان آدرس این آقا رو پیدا کردیم…اگه مشخص شد کار کیه که فبها ولی اگه نه…میگردیم دنبال ادرسای جدید.
_یعنی داری میگی دیگه با پلیس کاری نداشته باشیم؟
_نه نه…اتفاقا بودنشون میتونه خیلی کمک کنه.اما وقتی دیدیم دارن وقت تلف میکنن خودمون راه می افتیم.من نگران رهام اگه قرار باشه برای هربار وارد هر خونه شدن یه روز منتظر مجوز باشیم که تا ماه دیگه هم به رها نمیرسیم.
کمی فکر میکند و میگوید:موافقم.با اینکه بهت اعتماد نداره اما بخاطر رها…
لبخندی میزنم و میگویم:بخاطر رها
همان لحظه سجاد را دستبند زده از خانه بیرون می آورند.اورا سوار ماشین میکنند.سرهنگ حسینی نزدیکمان می آید و میگوید:میریم اداره برای بازجویی.
…….
از پشت دیوار اتاق بازجویی که برای ما مانند شیشه بود سجاد و سرهنگ حسینی را میبینیم.
برای میثم سخت است و میدانم سخت درحال کنترل خودش است تا نرود و آن مردک را تا حد مرگ نزند.
صدای سرهنگ بلند میشود:خب سجاد تعریف کن
_چی رو؟
سرهنگ میگوید:ببین وقتی اوردمت اینجا رو این صندلی نشستی یعنی خیلی دیره برا زیر همه چی زدن…الان حتی اگه توهم نگی همه چی علیهته خب؟
فقط برای اینکه مطمئن و شی نخوای دروغ تحویلم بدی…اینو ببین
و فیلم آن شب را نشانش میدهد.به وضوح پریدن رنگ از رخش را میبینم اما خود را نمیبازد و میگوید:از کجا معلوم این من باشم؟
از همانجا میگوید:خانم تیموری تشریف بیارید.
و من سمت اتاق میروم در را باز میکنم و وارد میشوم و سجاد با دیدن من میفهمد که اینجا ته خط است.
_این خانم رو یادته؟اون شب بهش داروی بیهوشی زدی و بیهوشش کردی….جلوتر دوستش رو به زور سوار ماشین خودت کردی و ایشون رو کنار جاده پیاده کردی و همونجا ولش کردی.
با دست به من اشاره میکند بروم.
و من دوباره وارد اتاق قبلی میشوم.
_خودت تعریف کن قول میدم تو دادگاه برات تخفیف بگیرم
سجاد با ترس میگوید:آقا بخدا…بخدا من اصلا هیچ کاره ام…من خواهرم مریضه پول برا بیمارستانش میخواستم.یه روز تو قهوه خونه یکی کسایی که تو مسابقات میدیدمش اومد روبه روی من نشست و گفت بیا کاری که من میگمو بکن منم بهت پول میدم هر چقدر خواستی. منم قبول کردم.
خودکار را رو به رویش می اندازه و به برگه ی جلویش اشاره میکند:اسم فامیل هر چی ازش میدونی.
_هیچی…هیچی ازش نمیدونم…فقط اینکه توی مسابقات خروس لاری حرف اولو میزنه…عماد…بهش میگن عماد مالای…بخاطر خروسش.جمعه ها میره برا مسابقه.
_آدرس جایی که مسابقه میدید رو برام بنویس.
کمی بعد از اتاق بازجویی خارج میشود و برگه ی بازجویی که روی آن آدرس محل مسابقات عماد بود را روی میز میگذارد.
نگاهی به آن میکنم و همان لحظه حفظش میکنم.
_باید با سرهنگ قیطری صحبت کنم..پرونده مشکوک تر از این حرفاست.
روبه میثم میگوید:نگران نباش.جمعه میریم اونجا.
…..
به سمت ماشینش میرود قبل از سوار شدن میگویم:
_تا جمعه میخواید منتظر بمونیم؟
_تو فکر بهتری داری؟
کمی مکث میکنم و میگویم:دارم.
فردا صبح زود میام دنبالتون.تنها نیستم.چند نفرو میشناسم که میتونن کمکمون کنن
سر تکان میدهد و بلد سوار ماشینش میشود و بی توجه به من میرود.
گوشی ام را برمیدارم و تماسی میگیرم
_جونم ابجی؟
_هرچی رفیق داری جمع کن قهوه خونه مسعود.کمکتو میخوام…قضیه ناموسیه.
خسته نباشی خیلی زیبا بود
مرسی عزیزم
عالی بود
ولی کوتاه بود فاطمه خانم 🥺
خوشحالم میکنی اگر فردا پارت بدیییی
سعی میکنم بفرستم اما قول نمیدم
مرسی که خوندی
اوهههه اوههه اوه چه میخواد بشه هاله داره سپاه درست میکنه💪🏻😎😂
😂😂ارهههه
قسمت جالبی بود خداقوت
مرسی
فاطمه خیلی خیلی قشنگ بود فزدا هم پارت بده درضمن خسته نباشی 🌹 که در کنار درست به این زیبایی هم می نویسی.
بچهها تو برنامه رمان لند هم میتونید رمانهاتون رو آنلاین به اشتراک بذارید فضای قشنگی داره میتونید متن رو به دلخواه موقع خوندن ریز یا درشت کنید آهنگ بیکلام واسه پسزمینه داره، هم رایگان میتونید رمان بذارید هم پولی ولی بعد از صد هزار تومان فروش بهتون پرداخت میشه متاسفانه من برای یکی از رمانهام خواستم پولی بذارم نشد همونجودی رایگان بود اما خب برای شروع کار در اونجا اوایل باید رماناتو رایگان بذاری
فایل رو باید پولی بزاری؟
ممنون لیلا گلی
برنامه اش رو از کجا میتونم دانلود کنم
برو تو سایت انجمن رمانهای عاشقانه برات برنامه رو بالا میاره روش کلیک کن دانلودش که کردی اسم کاربری و یه رمز هشت یا نه رقمی شامل عدد و حروف بزرگ تا کوچیک و علامت وارد میکنی بعد رو قسمت ایجاد رمان جدید کلیک میکنی همه راهنماییها توشه یه قسمت هم داره پشتیبانی تلگرام ادمین آقای غلامی جواب میده من اوایل هر کاری میکردم رمانم ثبت نمیشد حالا شاید واسه تو شد قسمت اول خلاصه رمان رو وارد کن میتونی پولی هم بذاری تا بقیه خرید کنند اما باید تا سقف صدهزارتومن برسه
خب کجا زده که پولی هم میشه
همون بخشی که داری رمانتو ثبت میکنی
اون جا که این علامت $ نوشته شده مبلغ مورد نظرتو وارد کن از ۵۰۰۰ تومن تا ۲۰۰۰۰
چند تا رمان پولی گذاشته شده ولی متاسفانه من هر کاری کردم نشد😑
من زدم ی عدد
ولی وقتی اسم رمان رو سرچ میکنم بالاش زده رایگان!
برای تو چرا نشد؟
به ادمین بگو خب
آره واسه منم اینجوریه فعلاً حال ندارم بعد بهش میگم
ممنون لیلا جان فقظ اینکه میشه پارت پارت آنلاین گذاشت ؟ درست مثل همین جا؟
فک کنم اره
حال داشتی به منم بگو 😂😁🦋