رمان شاه دل پارت 26
همین که وارد ساختمان شد مردی با عجله از کنارش رد شد و به طرف واحد روبه رویش قدم گذاشت
حرکات و چشم های آن مرد در ضمیر ناخوداگاهش بسیار آشنا بود
چرا درون چشم هایش خواهرش را میدید!
لحظاتی خیره اش شد که با عجله دنبال کلیدی داخل جیب شلوارش بود!
آیا درست میدید؟
تا وارد خانه شود چنان خیره اش شد که مرد با اخم نگاهی به او انداخت و وارد خانه شد
خواهرش را کشته بود؟
ساعت از نیمه های شب گذشته بود به تندی وارد خانه شد چراغ ها همه خاموش بود و افرا در خواب عمیقی فرو رفته بود
از آشپزخانه چاقو بزرگی برداشت و از داخل در جیب کتش گذاشت
خوب بود حداقل زخمی نشد!
به آرام ترین حد ممکن از خانه خارج شد و در را آهسته بست.
بکشد و قسر در برود!
امکان نداشت..کمی بالاتر روی پله نشست و خیره ی در آنها شد
باید منتظر می بود تا از خانه بیرون برود
بی شک انتقام خواهرش را پس میگرفت
روی پله ها تا صبح چرت میزد اما تمام حواسش پی آن در و مرد بود
ساعت نزدیک های ۱۰ صبح بود که مرد از خانه خارج شد
چه خوب که او را در پله ها ندیده!
همین که از در خارج شد در جایش ایستاد و کلاه آفتابی اش را جلوتر کشید تا شناخته نشود
بعد از چک کردن چاقو در حبیب کتش که قصد پاره کردن آن را داشت از ساختمان بیرون زد.
تا ساعت ها در کوچه و خیابان ها به انتظار نشست تا کارهایش به اتمام برسد
که شاید جایی خلوت او را گیر بیندازد
ساعت نزدیک های ظهر بود که از مغازه اش خارج شد و به راه افتاد
خدا خدا میکرد به خانه برنگردد که آن وقت تمام زحمت هایش به باد میرفت!
نیم ساعتی در راه بودند که در نهایت از شانس خوبش در کوچه ای تنگ ایستاد
پشت سر مرد راه افتاد و چاقو را در پشتش قایم کرد
نزدیکش شد و آرام گفت:
_هی آقا
مرد با تعجب سرش بگرداند
_بله؟!
کاش فراموش نمیکرد که کیوان را جایی دیده بود
کاش همه چیز فرق میکرد و در جای دیگری حضور داشت
بی هیچ حرفی نزدیکش شد و در چشم های متعجب مرد خیره شد و با نفرت گفت:
_امیدوارم منو یادت باشه!
و اویی که از هیچ با خبر نبود!
همه چیز عجیب بود حتی بادی که لابه لای موهایش می وزید!
چاقو را نزدیک شکمش کرد
همین که تیزی چاقو را احساس کرد با ترس و هول گفت:
_آروم باش مرد
دستشو داخل جیبش فرو کرد و گفت:
_میتونی هر چیزی خواستی برداری از جیبم فقط به من آسیبی نزن
او هم باید میشد حاجی!
حاجی که دخترش را به مقدار ناچیزی فروخت!
کیوان سراسر نفرت بود و خشم و مردی که با ترس خیره اش بود!
آن مرد چند ماهی بود از خارج برگشته بود.
او را چه به این کار ها..!
بی شک او را عوضی گرفته بود ولی کاش همه چیز را به یاد بیاورد وگرنه اتفاق های بدی پیش رو دارد که هیچ چیز جلودارش نخواهد بود!
(نظرات تک تک شما باعث انرژی من هستش پس خواهش میکنم همتون کامنت بزارین😄🙏)
دوستان صبور باشید پارت بعدی رو قول میدم طولانی طولانی ارسال کنم
میدونید که من عادت داشتم همیشه سر موقع پارت بفرستم
واقعا مچکرم که درم می کنید دوستان💐✨
دیگه کم کم دارم تغییر شخصیت میدم دارم چاقو رو آماده میکنم پارت و میدی یا دست بکار بشم 😆😆😆😆
یا ابلفضررررررر😨😨😨
کیوان قاتل میشود🤣🤣🤣
کم بودش سعید ژوووووونم😞
شاید🤣🥺
فقط این چند روز رو ببخشید لطفا 🥺💐
یا خدا مثل اینکه نخونم بهتره
اصلا انتظار حمایت نداشته باش بعد یه روز منتظری نصف صفحه داستان تحویلمون دادی ☹️😡😡
شما حمایت فراموش نکنید
من قول میدم جبران کنم 💐
باشه 😁🤩🤩
ترو خدا ببین کجا هم تمومش کرد زودی 😫😫
فردا طولانی تر میدم😊
🥰🥰😘
من عصبی امممممممممم 😡😡😡😡😡😡
تا وقتی پارت بعدی رو بدی فقط میام غر میزنم عین پیرزنا 😑
واقعا شرمنده دوستان 🥺
فقط چند روز تحمل کنید قول میدم جبران کنم🥺🌷
یعنی کیوان قاتل میشه🥲
امکانش هست سحری✨🌷
یا خداااا😱
کاش افرا بهش زنگ بزنه و کیوان قاتل نشه🥲😥
عالی بوددد✨️🤍🥰
هر چیزی ممکنه ها
مچکرم گلی💐✨
عههه میکشتش؟
عالی بود عزیزم
حالا پارت بعدی میفهمید ممکنه😊
متشکرم فاطمه جان🌿🌷
خیلی خوب بود باید ببینیم تو پارت بعدی چی میشه
امیدوارم خوشتون بیاد🥺🌸
حرفی برای گفتن ندارم.😱لطفا بامداد عاشقی👀🙈
چرا خوب نبود🥺؟
میفرستم شاید دربر بشه ممکنه ادمین نباشه 🤦🏻♀️
دیر🤦🏻♀️
چاره ای نیست.😓منتظرم.🤗😆
نهههه.خوب بود جانم.ار چاقوش ترسیدم.چرا اینقدر خشن.قاتلش نکن جان من.😣😐😓😔
آهان خداروشکر 🥺
زیبا بود ❤️
ممنون تینا جان 🌿🌸
❤️❤️❤️
الان این کیوان نسخه دومه ؟؟
من کیوان خوب رو میخواممممم همون نسخه یک 😭😭😭
نسخه دوم🤣
با افرا که کاری نداره🥺🤣
تکلیف کیوان چاقوکش رو روشن میکردی تو این پارت بعد تمومش میکردی
دیگه نرسیدم دوستان شرمنده🥺🤦🏻♀️
پس بامداد عاشقی کوو
ادمین نیست فکر کنم
من الان ارسال کردم دیر شد ببخشید
پس کجاس این ستی سایتم از دست ما کلافه شد
نیست که نیست.😥
هوفففف ☹️☹️
به خدا فرستادم منم🥺
میدونم عزیزم 😃😃 تایید نمیکنه بزار یه فحش مودبانه بهش بدم تا پیداش شه 🫣🫣
🥺🥺
گیج شدیم
الان چی شد
کیوان چاقوکش از کجا اومد😁
پارت بده ازهنگی درام من😍
پارت رو دقیق تر بخون نوشتم که برگشت خونه و چاقو برای خونشون هست 😄
پارت فرستادم تایید شد منتظر نظرات قشنگتون هستم✨💐