رمان فرفری پارت 1
#1
ای بابا حالا تاکسی چطور گیر بیارم نوچ اینجا پرنده پر نمیزنه اه لعنت به این شانس
پیاده راه افتادم شاید جلوتر تاکسی یا اتوبوس گیرم بیاد همینجور که پیاده میرم خودمم معرفی میکنم تا آشنا بشید بامن
خب خب عرضم به حضورتون اینجانب اسم فرشته معروف به فرفری چرا چون موهام مشکی وفره چشم وابرو مشکی دماغم هم نه بزرگه نه عملی خوبه میسازم باهاش هرچند نسازم هم پول مول یوخدی واسه عمل.
خب بزار بقیشم بگم مژه هام بلنده لبای درشت وخوش فرم که تو صورتم چشمک میزنه قدم تقریبا ۱۷۰وهیکلی هستم برعکس دخترای دیگه ریزه پیزه نیستم بسه دیگه زیاد باهام اشنا شدین
ایول رسیدم ولی این پا دیگه پا نمیشه. میرم سمت تاکسیا،داداش تا مولوی چند میبری؟
راننده تاکسی:آبجی تا اونجا راه زیاده ۲۰۰میگیرم
من:چه خبره مگه من خودم ختم روزگارم سرمنو میخوای شیره بمالی ۱۰۰بیشتر نمیدم میبری؟
راننده تاکسی:ای بابا مثل اینکه امروز کاسب نیستیم سگ خور بشین بریم
سوارشدیم منم که بسی خسته ادرس دادم وتکیه دادم وخوابیدم تا واسه رودر رویی با خانواده گرام یه چوسه انرژی داشته باشم
آبجی آبجی
نوچ اگه گذاشتن بخوابم
آبجی بلند شو رسیدیم ای بابا آدم درست گیرما نمیاد
من:چی وز وز میکنی واسه خودت
از کیفم یه صدی درآوردم پرت کردم رو صندلی جلو از تاکسی پیاده شدم
خواستم یه نفس عمیق بکشم که اوق بو فاضلاب پیچید تو دماغ خوشگلم ایش به ما این سوسول بازیا نیومده
#2
ساکمو انداختم روشونم راه افتادم تا برسم خونه
همینجور که میرفتم دیدم سروصدا میاد انگار دعواشده ایول دعوا
بدو رفتم جلو دیدم باز این ممد بیچاره داره از بچه محلا کتک میخوره
ممد یعنی همون محمد پسر همسایه دیوار به دیوار ماست یه پسر اروم وسربه زیر 20سالشه یه دوسالی از من بزرگتره
فقط فکر درس خوندنه اما من نگفتم بهتون؟
ای بابا هواس نمونده من تا18سالم شده الان هم از زندان میام بخاطر کیف قاپی فحش ندینا مجبورم مجبوووور چون ننه بابای درستی ندارم یه داداش هم دارم که فقط 8سالشه
آخ
هین حواسم پرت شد ممد رو دارن میزنن من برم کمک
آی نفس کش برید کنار فرفری اومده
اون سه نفری که داشتن ممد رو میزدن با شنیدن صدام برگشتن تا دیدن دخترم زدن زیر خنده
منو مسخره میکنن؟وایسا دارم براشون
رفتم جلو ساکمو انداختم زمین آستینارو دادم بالا اون سه تا هم ممد رو ول کردن برگشتن با یه نیشخند چندش سرتا پام رو نگا نگا میکردن
من:جرات دارین با من طرف بشین چرا به ممد زور میگین بیاید جلو
هرسه باخنده نگاه میکردن یکیشون ادای منو درآورد آستین زد بالا اومد جلو دستمو بگیره که با کله رفتم تو صورتش داد زد دستاشو گذاشت رو صورتش آخ آخ کَلَم درد گرفت
اون دوتا دیدن رفیقشون رو زدم عصبی شدن باهم حمله کردن
یه مشت زدم به صورت یکیش سومی سریع از پشت پرید دستمو گرفت منم با سرم از پشت زدم تو صورتش اینم نفله شد موند یکی تا اومد جلو یه لگد زدم بین پاش زوزه کشید دست گذاشت رو خشتکش
اوه اوه فکر کنم زدم دمو دستگاهش ترکید خخخ
رمان خوبی به نظر میاد و موضوع با بقیه رمان ها متفاوته❤️
دوست دارم هر چه زودتر پارت های بعد رو بخونم نویسنده جان🙂🌸
قشنگ بوددد🥲👌
(سحر نیستماا سهیلم، اشتباه نگیرین)
🤣🤣
امیدوارم موضوع متفاوتی داشته باشه 🙂❤️
منتظر پارت های بعدی هستیم…
سلام عزیزم،،،خسته نباشی 💛
مث من که زدم رمان فرفری پارت ۱ توهم اینجوری بزن و پارتت طولانی باشه وگرنه تایید نمیشه،،،الان پارت دومت خیلی کوتاهه✨💛
https://t.me/+zrPwkhRD7u5jNzQ0
لینک تلگرامم
میشه پارت ۲۰۰ رو بزارید لطفا