رمان فرفری پارت35
صبح بلند شدم رفتم سرکار
دیگه مثل قبل حوصله ودل ودماغ ندارم
همش دلم میخواد بشینم تنبل شدم
سعی میکنم خودمو جمع کنم شاید دیشب پنجره باز بود سرما خوردم
برای اینکه حواسم پرت بشه یه آهنگ شاد گذاشتم
هم زمان باکار گاهی یه قر ریز هم میومدم
اینجوری هم حالم بهتر میشد مشغول بودم
دیگه کارو بیخیال شدم ومشغول قر دادن شدم
چشمام رو بستم وچرخیدم که گرومپ خوردم تو دیوار
_آخ ننه دماغ نازنینم شکست اینجا که دیوار نبود
همون جوری که داشتم دماغم رو میمالیدم یه چشمم رو باز کردم
وا دیوار چرا دکمه داره چرا سبزه دیوار آشپزخونه که سفید بود
هیییین این که دیوار نیست سریع اون یکی چشمم باز کردم سرمو بلند کردم دیدم
بله بازم سوتی در حد لالیگا ایشون آقا هست نه دیوار سریع پریدم عقب
_سلام صبح بخیر
خودمو مثلا زدم کوچه همسایه
_سلام صبح شما هم بخیر چه روز خوبی بشه امروز
بعد رفت نشست پشت میز فکر کنم به من تیکه انداخت
سعی کردم به کتفم باشه رفتم خانم هم صدا کردم
اومد نشست پشت میز صبحانه خوردیم
بعد از صبحانه آقا رفت سرکار خانم هم رفت نشیمن
عسل رو بیدار کردم صبحانش رو هم دادم
سوار سرویس کردم رفت مهد
منم بعداز جمع کردن آشپزخونه وسایل نظافت رو برداشتم
شروع به تمیز کردن خونه کردم
بعد از جاروبرقی مشغول گرد گیری شدم
خانم هم نشسته بود داشت کتاب میخوند
نشیمن وسالن غذاخوری تموم شد رفتم سمت اتاق ها
اتاق عسل رو تمیز کردم رفتم اتاق خانم که تمیز بود یه گردگیری کوچیک لازم بود انجام دادم
بعد نوبت اتاق آقا بود مشغول شدم جارو که کشیدم مشغول مرتب کردن وتمیزکاری شدم
فقط مونده بود میز کار بازم یه نقشه رو میز بود
چون عاشق نقشه هستم باز مشغول نگاه کردن شدم یکم که دقت کردمدیدم
باز ایراداتی توش هست منم یه گوشه مشغول نوشتن ایراد ها شدم
بعد میز رو مرتب کردم ورفتم بیرون
اتاق های دیگه رو هم مرتب کردم رفتم پایین
قبل از رفتن واسه نظافت آبگوشت بار گذاشته بودم
کارم که تموم شد رفتم پایین
یکم میوه وشیرینی دادم خانم
بقیه کار ناهار رو هم انجام دادم
تازه ناهار جا افتاده بود که آقا با عسل اومد
ناهار که خورده شد هرکس رفت اتاق خودش
منم موندم آشپزخونه خیلی خسته بودم
ظرفارو چیدم تو ماشین ظرفشویی
سرم رو میزگذاشتم یه چرت بزنم
یه دفعه با صدای کشیدن صندلی پریدم صاف نشستم
دیدم آقا با یه برگه تو دستش نشست پشت میز
یکم که دقت کردم دیدم همون برگه هست که من روش ایراد نقشه رو نوشتم
بعد نگاهم افتاد به اخم شدید آقا
از ترس آب دهنمو قورت دادم فکر کنم ناراحت شده
_تو اینارو نوشتی ؟
_اوووم اره ببخشید نباید تو کار شما دخالت میکردم
_چطور تونستی ایراد رو ببینی
_خب خب من عاشق نقشه کشی هستم ولی نتونستم درسمو ادامه بدم
داشتم اتاق رو مرتب میکردم چشمم افتاد به نقشه
یکم که دقت کردم دیدم یکم ایراد داره
_آفرین کارت عالی بود دفعه ی پیش دیدم یه یادداشت نوشته شده طبق اون نوشته پیش رفتم
دیدم نقشه واقعا مشکلش اون قسمته
امروز هم این نقشه رو خودم گذاشتم تا ببینم اون شانسی بود یا واقعا زیادی سرت میشه
پس فهمیده بود کار منه اینم خودش گذاشته بوده
_خب خیلی دقت میخواد بعضی ایراد تابلو بود ولی بعضی خیلی ریز بود
منم طاقت نداشتم ببینم وچیزی نگم
چون قراره با اون نقشه خونه ی مردم ساخته بشه
اگه اتفاق بدی بیفته چی
آقا با تحسین نگاهم کرد ورفت
خوبه اول اخمش رو دیدم قورخیدم